گرسنه شدن و جوع، و گویند آن در صورتی است که باتعب و رنج همراه باشد. (از اقرب الموارد). سغب. گرسنگی. (دهار) (از منتهی الارب). مجاعه. گرسنه شدن: أو اًطعام فی یوم ذی مسغبه. (قرآن 14/90)
گرسنه شدن و جوع، و گویند آن در صورتی است که باتعب و رنج همراه باشد. (از اقرب الموارد). سغب. گرسنگی. (دهار) (از منتهی الارب). مجاعه. گرسنه شدن: أو اًطعام فی یوم ذی مسغبه. (قرآن 14/90)
سندان آهنگران و حدادها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چشمۀ انباشته. (منتهی الارب) ، آبهای ریزان و مندفق. (از اقرب الموارد) ، دوکانچۀ کوفته و هموار که بر وی نشینند. (منتهی الارب). دکان که بر آن نشینند، خان و کاروانسرای غریبان، و گویند جایی است که فقرا و سائلان در آن گرد می آیند، مجره. کهکشان. (از اقرب الموارد). مصطبه. (اقرب الموارد) (زمخشری). ج، مساطب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
سندان آهنگران و حدادها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چشمۀ انباشته. (منتهی الارب) ، آبهای ریزان و مندفق. (از اقرب الموارد) ، دوکانچۀ کوفته و هموار که بر وی نشینند. (منتهی الارب). دکان که بر آن نشینند، خان و کاروانسرای غریبان، و گویند جایی است که فقرا و سائلان در آن گرد می آیند، مجره. کهکشان. (از اقرب الموارد). مصطبه. (اقرب الموارد) (زمخشری). ج، مَساطِب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
خبردار و آگاه. (غیاث). بیدارو هوشیار و آگاه و خبردار. (ناظم الاطباء). آگاه شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). - متنبه ساختن، آگاه کردن. خبردار کردن: هرگاه حضرت شاه از این حکایت تحاشی مینماید او را متنبه سازد. (عالم آرا چ امیرکبیر ص 216). - متنبه شدن، با خبر شدن. آگاه شدن: و می گفتند که الیسع بدین سخنان میخواهد که شما را بفریبد ایشان متنبه نشدند. (تاریخ قم 103). ، بیدار و هوشیار شونده. (آنندراج). بیدار شده از خواب و هوشیار شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنبه شود، تأدیب کننده و تنبیه کننده، یادآوری کننده. در خاطر آورنده، کسی که پند میگیرد و نصیحت می پذیرد. (ناظم الاطباء)
خبردار و آگاه. (غیاث). بیدارو هوشیار و آگاه و خبردار. (ناظم الاطباء). آگاه شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). - متنبه ساختن، آگاه کردن. خبردار کردن: هرگاه حضرت شاه از این حکایت تحاشی مینماید او را متنبه سازد. (عالم آرا چ امیرکبیر ص 216). - متنبه شدن، با خبر شدن. آگاه شدن: و می گفتند که الیسع بدین سخنان میخواهد که شما را بفریبد ایشان متنبه نشدند. (تاریخ قم 103). ، بیدار و هوشیار شونده. (آنندراج). بیدار شده از خواب و هوشیار شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنبه شود، تأدیب کننده و تنبیه کننده، یادآوری کننده. در خاطر آورنده، کسی که پند میگیرد و نصیحت می پذیرد. (ناظم الاطباء)
تأنیث مسنف. اسب پیش شونده از اسبان. (منتهی الارب) ، زمین قحطرسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شتر مادۀلاغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : بکره مسنفه، شتر مادۀ جوان که بر حمل آن ده ماه گذشته و او پستان پرکرده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تأنیث مسنف. اسب پیش شونده از اسبان. (منتهی الارب) ، زمین قحطرسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شتر مادۀلاغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : بکره مسنفه، شتر مادۀ جوان که بر حمل آن ده ماه گذشته و او پستان پرکرده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تأنیث مسنم. خرپشته ای. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی (طبرستان) کثیرهالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمه لذلک. (صور الاقالیم اصطخری از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسنّم شود
تأنیث مسنم. خرپشته ای. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی (طبرستان) کثیرهالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمه لذلک. (صور الاقالیم اصطخری از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسنّم شود
آنکه از خواب بیدار شده باشد. (از اقرب الموارد). آگاه. بیدار. هشیار: نوم عالم از عبادت به بود آنچنان علمی که مستنبه بود. مولوی (مثنوی). و رجوع به استنباه شود
آنکه از خواب بیدار شده باشد. (از اقرب الموارد). آگاه. بیدار. هشیار: نوم عالم از عبادت به بود آنچنان علمی که مستنبه بود. مولوی (مثنوی). و رجوع به استنباه شود