- مسمن
- فربه، چاق، چرب، پر روغن، مسما، خوراکی که از گوشت، بادمجان یا کدو تهیه می شود
معنی مسمن - جستجوی لغت در جدول جو
- مسمن
- فربه، چرباک روغندار فربه کننده فربه کرده شده، چاق فربه: همی برگشت گرد قطب جدی چو گرد بابزن مرغ مسمن. (منوچهری)، روغن دار چرب، نوعی غذای چرب که اقسام مختلف دارد. توضیح مسمن بر وزن معظم از سمن بمعنی چربی است ولی معمولا نون آنرا بالف تبدیل کنند و مسما گویند
- مسمن ((مُ سَ مَّ))
- چاق، فربه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث مسمن: فربه: زن
فربه تر
آرام بخش، خانه، سرپناه
باورمند
فربه شدن
دندان ساز، دندان پزشک
جای پنهان شدن، کمینگاه
گرم کننده، حرارت دهنده
آرامش دهنده، آرام کننده، در پزشکی ویژگی دارویی که درد را آرام می کند
گوش، عضو شنوایی در جانداران
محل سکنی، منزل، خانه، جایگاه
مسی، به رنگ مس، زرد مایل به قرمز، تهیه شده از مس
در علم عروض ویژگی مسمطی که هر بند آن هشت مصراع دارد، در ریاضیات هشت گوشه، هشت تایی، گران بها، باارزش
کهنه، دیرینه، آنچه زمان درازی بر آن گذشته، مقابل حاد، در پزشکی ویژگی هر بیماری طولانی مدت که به تدریج بروز می کند
معیّن، معلوم
نامیده شده
خوراکی که از گوشت، بادمجان یا کدو تهیه می شود
نامیده شده
خوراکی که از گوشت، بادمجان یا کدو تهیه می شود
شعری که شاعر در آن از شاعر دیگر شعری آورده باشد، تضمین شده
متدین، با ایمان، از نام های خداوند، کنایه از خطابی معترضانه به مردان، چهلمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای هشتادوپنج آیه
جای امن، پناهگاه و جای سلامت پناهگاه بولجار خرسند گاه شادیپناه، آستانه پیشوا جای امن جای سلامت پناهگاه: و مستعدان حصول معرفت را از تیه حیرت و بیدای جهالت بمرتع عرفان ومامن ایمان اوراه نمود. یا مامن رضا. جای امن و خشنودی: امروز کس نشان ندهد بر بسیط خاک مانند آستان درت مامن رضا. (سعدی)، مشهد رضوی
چیزهای هشت سو، هشت شده، هشت رکن، هشت گوشه
پیوسته کار دوام دهنده بچیزی همیشه کننده کاری
کهنه و دیرینه، دارای زمان و دیرینه
چوبساو
گرم شده گرم کننده گرم شده حرارت داده گرم کننده حرارت دهنده
منسوب به مس ساخته از مس: ظروف مسین
دنداپزشک، دندانساز دندان پزشک دندانساز، جمع مسنین
نامیده شده، نام نهاده شده، مترجم
گوش
حکمی که رد نشود و اعتراضی بر آن نباشد
بر گرفته فارسی گویان از مسمن چرباک رسمالخطی از مسمی، نوعی غذا که با گوشت (گوسفند یا مرغ) وبادنجان و غیره پزند و آن اقسامی داردمانند مسمای بادنجان مسمای بره مسمای ماهی
منزل، مقر، مقام، جایگاه، نشیمن
درو نیده در ضمن آمده، بیتی که معنی آن موقوف به بیت بعد باشد موقوف المعانی مدرج، بیتی مبتنی بر تضمین
کمینگاه، جای پنهان شدن