جدول جو
جدول جو

معنی مسلوط - جستجوی لغت در جدول جو

مسلوط
(مَ)
سبک رخسار. (آنندراج) : رجل مسلوطاللحیه، مرد سبک رخسار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد تنک ریش. (ناظم الاطباء). سبک عارض
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسلول
تصویر مسلول
مبتلا به بیماری سل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسلوب
تصویر مسلوب
ربوده شده، کنده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
آمیخته شده، درهم شده، به هم آمیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسلوخ
تصویر مسلوخ
در علم عروض ویژگی زحافی که در آن فاعلاتن به فاع تغییر یابد، سلخ، حیوانی که پوستش را کنده باشند، پوست کنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغلوط
تصویر مغلوط
غلط دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسلوک
تصویر مسلوک
رفته شده، طی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسلوب
تصویر مسلوب
ربوده ربوده شده ربوده شده سلب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوط
تصویر مغلوط
غلط دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلاط
تصویر مسلاط
دندانه کلید
فرهنگ لغت هوشیار
آزار جگر (گویش هراتی) باریک بیمار، اخته بر کشیده شده برآورده شده (شمشیر و جزآن)، یا سیف مسلول. شمشیر بر کشیده از غلاف شمشیر برهنه، کسی که بمرض سل گرفتار باشد، جمع مسلولین
فرهنگ لغت هوشیار
پوست کنده حیوانی که پوستش را کنده باشند پوست کنده: در حال خداوند تعالی حمالی را بدرخانه وی فرستاد با یک خروار آرد و یک حمال دیگر با یک مسلوخ و یک حمال دیگر باروغن و انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
رفته شده، کنده شده راه رفته، سلوک شده، عمل کردن رفته شده رو شیده رو به راه سلوک شده راه یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسخوط
تصویر مسخوط
بد آیند نا خوشایند ناخوش منفور مکروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
آمیخته شده، در هم و شوریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسخوط
تصویر مسخوط
((مَ))
ناخوش، منفور، مکروه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغلوط
تصویر مغلوط
((مَ))
غلط دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلوخ
تصویر مسلوخ
((مَ))
حیوانی که پوستش را کنده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلوب
تصویر مسلوب
((مَ))
سلب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلوک
تصویر مسلوک
((مَ))
طی شده، رفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلول
تصویر مسلول
((مَ))
کسی که مرض سل دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
((مَ))
آمیخته شده، به هم آمیخته، به گونه ای که قابل جداسازی باشند، مقابل محلول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
آمیخته، درهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
Mixed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
mélangé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
mezclado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
मिला हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
misto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
mieszany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
gemengd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
змішаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
смешанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
gemischt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
misturado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مخلوط
تصویر مخلوط
campuran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی