جدول جو
جدول جو

معنی مسفسط - جستجوی لغت در جدول جو

مسفسط(مُ سَ سِ)
آن که سفسطه کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به سفسطه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
سفسطه. سوفسطایی شدن:
این تسفسط نیست تقلیب خداست
می نماید که حقیقتها کجاست.
مولوی.
پس تسفسط آمد این دعوی جبر
لاجرم بدتر بود زین هر دو گبر.
مولوی.
و رجوع به سفسطه و سوفسطایی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ سِ)
نعت فاعلی از سفسفه. مرد کم عطا و لئیم. (منتهی الارب). لئیم العطیه، و برخی آن را لئیم الطبیعه نوشته اند. (از اقرب الموارد). و رجوع به سفسفه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَفْ فَ)
رجل مسفطالرأس، آن که سرش مانند سفط باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسفسط
تصویر تسفسط
یاوه بافی بیهوده سخنی (بیهوده باطل) سفسطه کردناستدلال باطل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسفسط
تصویر تسفسط
((تَ سَ سُ))
سفسطه کردن، استدلال باطل کردن
فرهنگ فارسی معین