آلت راز، و آن ماشور باشد یک سر آن در دهان گوینده و یک سر آن در گوش شنونده. (منتهی الارب) (از صراح). آلتی است توخالی چون طومار که در آن راز گویند. (از اقرب الموارد). این کلمه را بجای تلفن می توان به کار برد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
آلت راز، و آن ماشور باشد یک سر آن در دهان گوینده و یک سر آن در گوش شنونده. (منتهی الارب) (از صراح). آلتی است توخالی چون طومار که در آن راز گویند. (از اقرب الموارد). این کلمه را بجای تلفن می توان به کار برد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
بی خواب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیدارکرده شده. (غیاث). بیدارشده. بیدار. بی خواب شده. (یادداشت مرحوم دهخدا) : نوز نبرداشته ست مار سر از خواب نرگس چون گشت چون سلیم مسهد. منوچهری. - مسهد کردن، بیدار کردن: کردارۀ سلیم ترین با عدوی خویش آن است کاین سلیم مسهد کند همی. منوچهری
بی خواب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیدارکرده شده. (غیاث). بیدارشده. بیدار. بی خواب شده. (یادداشت مرحوم دهخدا) : نوز نبرداشته ست مار سر از خواب نرگس چون گشت چون سلیم مسهد. منوچهری. - مسهد کردن، بیدار کردن: کردارۀ سلیم ترین با عدوی خویش آن است کاین سلیم مسهد کند همی. منوچهری
آنچه بدان دوزند. (منتهی الارب) ، آنچه بدان سوراخ کنند. (از اقرب الموارد). آلتی است آهنی که بدان در چرم سوراخ کنند. (غیاث). درفش. (نصاب). سرید. بیز (در تداول مردم قزوین) ، لسان. زبان، نعل مخصوف و کفش که با درفش سوراخ شده باشد. (از اقرب الموارد). - ابن مسرد، پسر کنیز، و آن دشنام است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
آنچه بدان دوزند. (منتهی الارب) ، آنچه بدان سوراخ کنند. (از اقرب الموارد). آلتی است آهنی که بدان در چرم سوراخ کنند. (غیاث). درفش. (نصاب). سرید. بیز (در تداول مردم قزوین) ، لسان. زبان، نعل مخصوف و کفش که با درفش سوراخ شده باشد. (از اقرب الموارد). - ابن مسرد، پسر کنیز، و آن دشنام است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)