جدول جو
جدول جو

معنی مسخول - جستجوی لغت در جدول جو

مسخول
(مَ)
فرومایه و ضعیف. (منتهی الارب). مرذول. (اقرب الموارد) ، مجهول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مسخول
فرومایه و ضعیف
تصویری از مسخول
تصویر مسخول
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسلول
تصویر مسلول
مبتلا به بیماری سل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدخول
تصویر مدخول
جایی یا چیزی که چیز دیگر در آن داخل شده، لاغر، کسی که فساد و تباهی در عقل یا جسم او راه یافته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
سرپرست، رئیس، کسی که نسبت به چیزی وظیفه یا تعهد دارد، آنکه مورد پرسش یا بازخواست قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لَ)
تأنیث مسخول. رجوع به مسخول شود، کواکب مسخوله، ستارگان ناشناخته و مجهول. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسخوت
تصویر مسخوت
نرم و لیز
فرهنگ لغت هوشیار
آزار جگر (گویش هراتی) باریک بیمار، اخته بر کشیده شده برآورده شده (شمشیر و جزآن)، یا سیف مسلول. شمشیر بر کشیده از غلاف شمشیر برهنه، کسی که بمرض سل گرفتار باشد، جمع مسلولین
فرهنگ لغت هوشیار
اخور تاک ناخور تاک مسئول در فارسی امارمند خورتاک بابیزان (بهروز در برهان این واژه را برابر با کفیل و ضامن آمده است)، خواهیده خواهش شده سئوال، مسئول، کسی که از وی سئوال کنند، پرسش شده، پرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
درونیده، تبه مغز، لاغر داخل شده درآورده شده، جایی که چیزی در آن داخل شده باشد، کسی که در عقل وی فساد بود، لاغر جمع مدخولین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسخوط
تصویر مسخوط
بد آیند نا خوشایند ناخوش منفور مکروه
فرهنگ لغت هوشیار
کوتاه شده ماخولیا گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولا در دنباله فلج عمومی یا تحت شکنجه شدید روحی وجسمی (محبوسانی را که شکنجه شدید میدهند) ویا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادر زادی پدیدآید. مبتلایان باین مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری مینمایند بنحوی که بحالت مرگ میرسند و گاهی خودکشی میکنند. برای معالجه این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است. این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد مالنخولیا خبط دماغ صبارا صباره، یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود واز اندوه فعلی که آنهارا احاطه کرده است و غیره ترکیب شده. توضیح 1 مالنخولیا بصورتهای: مالیخولیا ماخولیا ملنخولیا مالیخ مالنخ و غیره در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدخول
تصویر مدخول
((مَ))
داخل شده، درآورده شده، جایی که چیزی در آن داخل شده باشد، کسی که در عقل وی فساد بود، لاغر، جمع مدخولین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
((مَ))
خواسته شده، پرسیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلول
تصویر مسلول
((مَ))
کسی که مرض سل دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسخوط
تصویر مسخوط
((مَ))
ناخوش، منفور، مکروه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
پاسخده، پاسخ گو، سرپرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
Accountable, Incumbent, Responsible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
responsable, titulaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
responsável, incumbente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
bertanggung jawab, pejabat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
責任がある , 現職者 , 責任感のある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
有责任的 , 现任者 , 负责任的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
אחראי , מְכוּהָן , אחראי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
책임이 있는 , 현직자 , 책임이 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
sorumlu, görevdeki
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
responsabile, incumbente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
जवाबदेह , पदाधिकारी , जिम्मेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
verantwortlich, Amtsinhaber
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
responsable, titular
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
verantwoordelijk, zittende
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
відповідальний , посадовець
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
ответственный , действующий , ответственный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
odpowiedzialny, urzędujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مسئول
تصویر مسئول
anayewajibika, aliyepo madarakani, mwenye jukumu
دیکشنری فارسی به سواحیلی