- مسخره
- خنده دار
معنی مسخره - جستجوی لغت در جدول جو
- مسخره
- تمسخر، استهزا، کسی که مورد ریشخند واقع می شود، کسی که کارهای خنده دار می کند
- مسخره
- آنکه مردمان با وی مطایبه کنند و استهزاء و سخریه نمایند
- مسخره ((مَ خَ رِ))
- ریشخند، شوخی
- مسخره
- Ludicrous
- مسخره
- ridículo
- مسخره
- lächerlich
- مسخره
- absurdalny
- مسخره
- нелепый
- مسخره
- абсурдний
- مسخره
- belachelijk
- مسخره
- ridículo
- مسخره
- ridicule
- مسخره
- ridicolo
- مسخره
- हास्यास्पद
- مسخره
- konyol
- مسخره
- אבסורד
- مسخره
- kijinga
- مسخره
- เหลวไหล
- مسخره
- হাস্যকর
- مسخره
- احمقانہ
- مسخره
- سخيفٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خط کش، سطرآرا، مسطر، نمونۀ کالا
آنچه مایۀ فخر و نازیدن باشد، چیزی که به آن فخر کنند
دار بو سوز (دار بوی عود)، گنده دهنی
ژرفای زخم نهاد (باطن آدمی)
جارو
مسطره در فارسی: سمیره کش پکمال، نمونه نمونه کالا فارسی گویان به جای این واژه تازی (مسطور ه) را به کار می برند خط کش: آن را کن آفرین که چنین قصرت آفرید بی خشت و چوب و رشته و پرگار ومسطره. (ناصر خسرو)، جمع مساطر، نمونه متاع
دیگ گرم کن
خشم گرفتن
مسکره در فارسی مونث مسکر مستی آور مونث مسکر، جمع مسکرات