جدول جو
جدول جو

معنی مستهدج - جستجوی لغت در جدول جو

مستهدج(صُ غُوو)
شتابی کردن. (منتهی الارب). استعجال. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مستهدج(مُ تَ دِ)
شتابی کننده. (از منتهی الارب). عجلان، با ارتعاش راه رونده. (از اقرب الموارد). رجوع به استهداج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستخرج
تصویر مستخرج
استخراج کننده، بیرون آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستهان
تصویر مستهان
ذلیل، پست و زبون، خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستخدم
تصویر مستخدم
خدمتگزار، کسی که از او در برابر حقوق مشخص خدمت می خواهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استهدا
تصویر استهدا
راهنمایی خواستن، هدیه خواستن، ارمغان خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستحدث
تصویر مستحدث
تازه به وجودآمده، نو، جدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستنجد
تصویر مستنجد
یاری خواهنده، دلیر، توانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستهلک
تصویر مستهلک
نیست شده، نابود شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ هََ دْ دِ)
ناقۀ مهربان بر بچه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر مهربان بر بچه، عاجز و ناتوان در سخن و صدای بریده و لرزان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهدج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
منتصب و افراخته، مرتفع و بلند. (از اقرب الموارد) ، عریض و پهن: رکن مستهدف. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، حالب و دوشنده. (از اقرب الموارد). دوشندۀ کمی کننده. (از منتهی الارب). و رجوع به استهداف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
هدایت و راهنمایی خواهنده. (از اقرب الموارد). راه جوی. هدایت طلب، خواهنده که چیزی را به او هدیه کنند. (از اقرب الموارد). هدیه خواه. هدیه طلب. رجوع به استهداء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستهام
تصویر مستهام
سر گشته هاژ سرگشته حیران
فرهنگ لغت هوشیار
مستنده در فارسی مونث مستند بنگرید به مستند مونث مستند، جمع مستندات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعدی
تصویر مستعدی
یاریخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستهان
تصویر مستهان
خوار: در نگاه مردم به چشم مردم ذلیل شده خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستهتک
تصویر مستهتک
رسوا، بی باک: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
زشت شمرنده پچل زشت، آک دانسته، پار تاز: دو رگه پارسی تازی عیب گرفته شده، زشت رکیک: و این لفظ اگر مستهجن است باز گفتن بر زبان راند، مرد دورگه که نیمی عرب و نیمی عجم باشد و بزعم عرب چنین کس غیرفصیح بود
فرهنگ لغت هوشیار
استهزاء کننده، فسوسگر ریشخند کننده استهزاکننده فسوس کننده ریشخند کننده، جمع مستهزئین
فرهنگ لغت هوشیار
معدوم و نیست و نابود شده سپری نابود، فرساییده: وام، باز سرمایه نیست شده نابود گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستشهد
تصویر مستشهد
گواهیخواه گواه جوی طلب کننده شاهد جوینده گواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعده
تصویر مستعده
مستعده در فارسی مونث مستعد آتاو اروند آماده مونث مستعد
فرهنگ لغت هوشیار
نو پیدا، نوداننده عجیب شمرده بدیع دانسته، عجیب شگفت: اگر تو این راز در پرده خاطر پوشیده داری از حسن عهد و صدق و داد تو مستبدع نیست... عجیب شمرنده چیزی را بدیع داننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعلج
تصویر مستعلج
درشت پوست: مرد بهج از داروها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستغدر
تصویر مستغدر
آبخیز: زمین آبگیرناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستخدم
تصویر مستخدم
خدمت خواهنده، به خادمی گیرنده و کسی را بخدمت وادار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستخرج
تصویر مستخرج
مامور تعیین و وصول مالیات ارضی بدرد آورده شده، بیرون کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
مسترده در فارسی مونث مسترد: پس داده پس فرستاده مونث مسترد: اموال مسترده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستادب
تصویر مستادب
از ریشه پارسی ادب آموزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبده
تصویر مستبده
مستبده در فارسی مونث مستبد: خودکامه خویشکام مونث مستبد
فرهنگ لغت هوشیار
مستجده در فارسی مونث مستجد: نو سازی شده نو گشته مونث مستجد (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مکتوب که بر اهالی دیار بکر نوشته است در باب حفر نهر مستجده... مونث مستجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستحدث
تصویر مستحدث
تازه وجود آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهدا
تصویر استهدا
راهنمائی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنجد
تصویر مستنجد
دلاور، یاریخواه یاری خواهنده، دلیر و توانا، جمع مستنجدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستهلک
تصویر مستهلک
فرسوده
فرهنگ واژه فارسی سره