نعت فاعلی از استعانه. اعانت خواهنده و مددجوینده. (غیاث) (اقرب الموارد). یاری خواهنده. مددخواهنده. کمک خواهنده. یاری طلب. یاری جو. یاری خواه: چه گوئی بود مستعین مستعان گر نباشد چنین مستعین مستعان را. ناصرخسرو. منم مستعین محمد به مشرق چه خواهی از این مستعین محمد. ناصرخسرو. ای همه هستی که هست از کف تو مستعار نیست نیازی که نیست بر در تو مستعین. خاقانی. ای فلک را رفعت تو مستعار مستعانم شو که هستم مستعین. خاقانی. و رجوع به استعانه شود
نعت فاعلی از استعانه. اعانت خواهنده و مددجوینده. (غیاث) (اقرب الموارد). یاری خواهنده. مددخواهنده. کمک خواهنده. یاری طلب. یاری جو. یاری خواه: چه گوئی بود مستعین مستعان گر نباشد چنین مستعین مستعان را. ناصرخسرو. منم مستعین محمد به مشرق چه خواهی از این مستعین محمد. ناصرخسرو. ای همه هستی که هست از کف تو مستعار نیست نیازی که نیست بر در تو مستعین. خاقانی. ای فلک را رفعت تو مستعار مستعانم شو که هستم مستعین. خاقانی. و رجوع به استعانه شود
جمع معتمد، اوستامان ماتکوران جمع معتمد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع معتمد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع معتمد، اوستامان ماتکوران جمع معتمد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع معتمد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستبد، خودکامگان خویشکامان جمع مستبد درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) : بانتقام خون برادر از مستبدین پابحلقه رکاب گذارده بادلیریها و رشادتهای خود روزگار رابردشمن تنگ ساخته بود
جمع مستبد، خودکامگان خویشکامان جمع مستبد درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) : بانتقام خون برادر از مستبدین پابحلقه رکاب گذارده بادلیریها و رشادتهای خود روزگار رابردشمن تنگ ساخته بود