جدول جو
جدول جو

معنی مستلقیاً - جستجوی لغت در جدول جو

مستلقیاً(نَ زَ دَ)
در حال مستلقی بودن. در حالت استلقاء. در حالت بر قفا خفتگی. (ناظم الاطباء). رجوع به مستلقی و استلقاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستلقی
تصویر مستلقی
در حالت به پشت خوابیده
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دَ)
بطور مستقیم. بدون اعوجاج و بطور راست، یک سر. یک سره، بدون واسطه و رابطه. رجوع به مستقیم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَقْقی)
دو فرشته است بر راست و چپ مردم. (مهذب الاسماء). فرشتگان چپ و راست. (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(نَ گِ رِ تَ)
بطور برابری و بطور راستی و مستقیم. (ناظم الاطباء). رجوع به مستوی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ نُ / نِ / نَ دَ)
به استقلال. بالاستقلال. مستقلانه. منفرداً و بطور تنهایی و بدون شرکت دیگری. بالانفراد. و رجوع به مستقل و استقلال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استلقاء. خفته بر قفا. (از اقرب الموارد). بر قفا خوابنده یعنی پشت به بسترکرده دست و پا درازکننده. (غیاث). بر پشت خفته. ستان: چشم را نگاه دارند از بسیار گریستن... و از مستلقی خفتن یعنی به پشت باز خفتن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). خداوند علت مستلقی بخسبد یعنی به پشت بازخسبد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به استلقاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستلقی
تصویر مستلقی
به پشت خوابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقیماً
تصویر مستقیماً
((مُ تَ مَ نْ))
راست و مستقیم، به طور مستقیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقلاً
تصویر مستقلاً
((مُ تَ قِ لَ نْ))
به استقلال، آزادانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستلقی
تصویر مستلقی
((مُ تَ))
به پشت خوابنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقیماً
تصویر مستقیماً
یک راست، آشکارا
فرهنگ واژه فارسی سره