جدول جو
جدول جو

معنی مستلزم - جستجوی لغت در جدول جو

مستلزم
چیزی که لازمۀ چیز دیگر است
تصویری از مستلزم
تصویر مستلزم
فرهنگ فارسی عمید
مستلزم
لازم شمرده شده چیزی را، لزوم خواهنده و لازم گیرنده
تصویری از مستلزم
تصویر مستلزم
فرهنگ لغت هوشیار
مستلزم
((مُ تَ زِ))
آنچه بودنش لازم است، موجب، مسبب
تصویری از مستلزم
تصویر مستلزم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مایلزم
تصویر مایلزم
آنچه لازم باشد، ضروری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستدام
تصویر مستدام
دوام یافته، پایدار، دائم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستلقی
تصویر مستلقی
در حالت به پشت خوابیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استلزام
تصویر استلزام
لازم بودن، لزوم، ضرورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستنجم
تصویر مستنجم
آنکه طلب روشنایی کند، روشن، تابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستلزمه
تصویر مستلزمه
مونث مستلزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستلهم
تصویر مستلهم
الهام خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
گردن نهادن، رامش خواستن زره خواستن، از ناکسان زن خواستن بساویدن بر ماسیدن (لمس کردن از راه دست کشیدن)، در بر گرفتن، آشتی کردن لمس کردن بسودن دست کشیدن بچیزی. یا استلام حجر. بسودن سنگ (بلب یا دست) سنگ را لمس کردن، بوسه دادن، در بر گرفتن، صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بایستگی ناگزیری، چسبیدگی، همراه داشتن همراه گرفتن همراه داشتن، لزوم وجوب ضرورت لازم شدگی بهم چسبیدگی، جمع استلزامات. یا استلزام عقلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقیم
تصویر مستقیم
سرراست، یک راست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستلزم بودن
تصویر مستلزم بودن
Entail
دیکشنری فارسی به انگلیسی
অন্তর্ভুক্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
शामिल करना
دیکشنری فارسی به هندی