جدول جو
جدول جو

معنی مستلزم

مستلزم((مُ تَ زِ))
آنچه بودنش لازم است، موجب، مسبب
تصویری از مستلزم
تصویر مستلزم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مستلزم

مستلزم

مستلزم
لازم شمرده شده چیزی را، لزوم خواهنده و لازم گیرنده
مستلزم
فرهنگ لغت هوشیار

مستلزم

مستلزم
نعت فاعلی از استلزام. لازم شمرنده چیزی را. (از اقرب الموارد). لزوم خواهنده و لازم گیرنده. (آنندراج). رجوع به استلزام شود، تقاضاکننده و طلب کننده و درخواست کننده. (ناظم الاطباء). خواهنده. خواهان: این نقشه مستلزم کوشش بسیار است. این کار مستلزم فلان کار است. این معنی مستلزم آن است که.، موجب و مسبب، برآورنده و حاصل کننده، پیداکننده، سبب و جهت و علت و باعث. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مستلسم

مستلسم
نعت فاعلی از استلسام. طلب کننده و خواهنده. (اقرب الموارد). رجوع به استلسام شود
لغت نامه دهخدا

مستلئم

مستلئم
نعت فاعلی از استلآم. با ناکسان و لئیمان خویشی و مصاهرت نماینده، در ناکسان زن خواهنده، زره پوشنده، آنکه پدرش بد و زشتخوی باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استلآم شود
لغت نامه دهخدا

مستلیم

مستلیم
نعت فاعلی از استلامه. شخصی که ملامت کنند او را. (از منتهی الارب). شایستۀ ملامت. (از اقرب الموارد). رجوع به استلامه شود
لغت نامه دهخدا