- مستقرکردن
- استقراردادن جای دادن
معنی مستقرکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ماناندن جای دادن
پراشیدن، چاپ کردن
اختیار دادن مجاز کردن، برگزیدن انتخاب کردن
مانتین مانیدن جای گرفتن
گله و شکایت کردن، برای مثال مستی مکن که ننگرد او مستی / زاری مکن که نشنود او زاری (رودکی - ۵۱۱) ، باده خور و مستی کن مستی چه کنی از غم / دانی که به از مستی صد راه یکی مستی (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)
مشروب خوردن بحد افراط بمنظور مست شدن وانجام دادن اعمالی که در هوشیاری میسرنیست
استقرار یافتن جای گرفتن
Intoxicate
intoxicar
berauschen
odurzać
опьянить
сп'янити
bedwelmen
intoxicar
intoxiquer
intossicare
नशा करना
memabukkan
sarhoş etmek
취하게 하다
להשתכר
kulewa
ทำให้มึนเมา
মত্ত করা
مست کرنا