جدول جو
جدول جو

معنی مستشهد - جستجوی لغت در جدول جو

مستشهد(مُتَ هَِ)
نعت فاعلی از استشهاد. طلب شهادت کننده از کسی. (اقرب الموارد). رجوع به استشهاد شود
لغت نامه دهخدا
مستشهد
گواهیخواه گواه جوی طلب کننده شاهد جوینده گواه
تصویری از مستشهد
تصویر مستشهد
فرهنگ لغت هوشیار
مستشهد((مُ تَ هِ))
طلب کننده شاهد، جوینده گواه
تصویری از مستشهد
تصویر مستشهد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستشفی
تصویر مستشفی
بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، دار الشّفا، مارستان، بیمارسان، هروانه گه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسترشد
تصویر مسترشد
راه راست جوینده، سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستزید
تصویر مستزید
آنکه چیزی زیادتر بخواهد، افزون خواهنده، زیاده طلب، کنایه از گله مند، آزرده خاطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستظهر
تصویر مستظهر
آنکه به کسی یا چیزی پشت گرمی پیدا کرده، پشت گرم، دل گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستسعد
تصویر مستسعد
کسی که چیزی را به فال نیک بگیرد، آنکه به دنبال سعادت است، سعادت جوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستشار
تصویر مستشار
رایزن، کسی که با او مشورت می کنند، طرف مشورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
شاهد آوردن از قول کسی در گفته یا نوشتۀ خود، در علم حقوق نوشته ای در مورد رد یا قبول یک موضوع با امضای شاهدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستشیر
تصویر مستشیر
کسی که با دیگری مشورت کند، مشورت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستبعد
تصویر مستبعد
دور، بعید، دوراز آنتظار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستشرف
تصویر مستشرف
عالی، ممتاز، گران بها
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ شَهَْ هَِ)
آن که اشهد ان لااله الااﷲ گوید. (آنندراج). کسی که تشهد بیان می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از منتهی الارب). و رجوع به تشهد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
نعت فاعلی از استعهاد. تضمین دهنده دیگری را در مورد حوادث خویش. (اقرب الموارد) ، هم عهد و هم پیمان. (ناظم الاطباء). رجوع به استعهاد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستعبد
تصویر مستعبد
عبادتگاه، به بندگی گرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستاهل
تصویر مستاهل
سزاوار و شایسته شونده، لایق، سزاوار، قابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستظهر
تصویر مستظهر
یاری خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستشیر
تصویر مستشیر
رای جوینده مشورت کننده رای جوینده، جمع مستشیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستشمم
تصویر مستشمم
بوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستشفی
تصویر مستشفی
طلب کننده شفا و تندرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعده
تصویر مستعده
مستعده در فارسی مونث مستعد آتاو اروند آماده مونث مستعد
فرهنگ لغت هوشیار
پیرهنپوش، به خود آینده، بیم پوش پوشاننده پیراهن، بخود بازآینده، پنهان دارنده ترس وبیم دردل
فرهنگ لغت هوشیار
مسترده در فارسی مونث مسترد: پس داده پس فرستاده مونث مسترد: اموال مسترده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسترشد
تصویر مسترشد
راه یابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبده
تصویر مستبده
مستبده در فارسی مونث مستبد: خودکامه خویشکام مونث مستبد
فرهنگ لغت هوشیار
دور شمرده، دور از باور باور نکردنی دور شمرنده، دوری جوینده بعیدشمرده شده آنچه عقلا بعید بنظرآید: از فلان این کار مستبعد نیست
فرهنگ لغت هوشیار
مستجده در فارسی مونث مستجد: نو سازی شده نو گشته مونث مستجد (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مکتوب که بر اهالی دیار بکر نوشته است در باب حفر نهر مستجده... مونث مستجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
حاضر آمدن، خواستن، بگواهی خواندن، گواهی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
زمینه گواهی مورداستشهاد: و اگر در تقیید بعضی ابیات که در ین ابواب مستشهد به تواند بود اهمالی رفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
گواهی دهنده، گوینده ی: اشهد ان لا اله الاالله گوینده اشهدان لااله الاالله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستشزی
تصویر مستشزی
کار سترگ، ستیهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشهد
تصویر متشهد
((مُ تَ شَ هِّ))
گوینده «اشهدان لااله الاللّه»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستشرق
تصویر مستشرق
خاور شناس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استشهاد
تصویر استشهاد
گواهی
فرهنگ واژه فارسی سره