نعت فاعلی از استشعار. شعارپوشنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پنهان در دل خود ترسنده. (غیاث). پنهان دارندۀ ترس و بیم در دل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استشعار شود: انتصب منصب آبائه الراشدین و قعد مقعد سلفه من الائمهالمهدیین فصلوات اﷲ علیهم أجمعین مستشعراً من قهر اﷲ تعالی فیما یسرو یعلن. (تاریخ بیهقی ص 301). وزیر پدرش از وی نفور شد و مستشعر و در باطن با اسکندر رومی یکی شد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 55). دوم آنک وزیر پدرش رشتین ازاین دارا مستشعر بود و اسکندر را دلیر گردانید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 57). هرقل برگ ساخت و خروج کرد وشهر براز از اپرویز مستشعر بود و ولایت نگاه داشت و به جنگ رومیان برفت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 104 و 105). و همه حشم را مستشعر و نفور می داشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 107). از این اندیشه مستشعر شد و بی آرام گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 227). ابوعلی از بیستون بن تیجاسف و مخالصت او مستشعر شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 265). ابوالحسین آگاه شد و مستشعر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 73). ملک نوح با وزیر خویش عبدالله بن غریر مشورت کرد و او بسبب نسبتی که در مقدمه یاد کرده آمدمستشعر و هراسان بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 168). پدر خایف و مستشعر که نباید کی در گردابی افتد، یا نهنگی آهنگ او کند. (سندبادنامه ص 115). در آن وقت سلطان از جانب خان ختای مستشعر بود. (جهانگشای جوینی)
نعت فاعلی از استشعار. شعارپوشنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پنهان در دل خود ترسنده. (غیاث). پنهان دارندۀ ترس و بیم در دل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استشعار شود: انتصب منصب آبائه الراشدین و قعد مقعد سلفه من الائمهالمهدیین فصلوات اﷲ علیهم أجمعین مستشعراً من قهر اﷲ تعالی فیما یسرو یعلن. (تاریخ بیهقی ص 301). وزیر پدرش از وی نفور شد و مستشعر و در باطن با اسکندر رومی یکی شد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 55). دوم آنک وزیر پدرش رشتین ازاین دارا مستشعر بود و اسکندر را دلیر گردانید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 57). هرقل برگ ساخت و خروج کرد وشهر براز از اپرویز مستشعر بود و ولایت نگاه داشت و به جنگ رومیان برفت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 104 و 105). و همه حشم را مستشعر و نفور می داشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 107). از این اندیشه مستشعر شد و بی آرام گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 227). ابوعلی از بیستون بن تیجاسف و مخالصت او مستشعر شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 265). ابوالحسین آگاه شد و مستشعر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 73). ملک نوح با وزیر خویش عبدالله بن غریر مشورت کرد و او بسبب نسبتی که در مقدمه یاد کرده آمدمستشعر و هراسان بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 168). پدر خایف و مستشعر که نباید کی در گردابی افتد، یا نهنگی آهنگ او کند. (سندبادنامه ص 115). در آن وقت سلطان از جانب خان ختای مستشعر بود. (جهانگشای جوینی)
نعت فاعلی از استعرار. حرب درگیرنده. (ناظم الاطباء). جنگی که بین مردم درگیر شده باشد. (اقرب الموارد). درگیر جنگ. رجوع به استعرار شود: و داد مردانگی بداد و مستعد کار شد و مستعر آتش جنگ و پیکار. (جهانگشای جوینی)
نعت فاعلی از استعرار. حرب درگیرنده. (ناظم الاطباء). جنگی که بین مردم درگیر شده باشد. (اقرب الموارد). درگیر جنگ. رجوع به استعرار شود: و داد مردانگی بداد و مستعد کار شد و مستعر آتش جنگ و پیکار. (جهانگشای جوینی)
نعت مفعولی ازاستشاره. مشورت کرده شده یعنی آنکه با او مشورت کنند و از او صلاح پرسند. (غیاث) (آنندراج). کنکاش خواسته شده. کسی که از او طلب مشورت کنند. (ناظم الاطباء). مصلحت گذار. رای زن. رجوع به استشاره شود: گفت پیغمبر بکن ای رای زن مشورت کالمستشار مؤتمن. مولوی (مثنوی). مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن. حافظ. - امثال: المستشار مؤتمن (حدیث). باآنکه رای زنند خیانت نورزد. رای زننده استوار باشد. (امثال و حکم دهخدا). ، در اصطلاح عدلیه و دادگستری، هریک از اعضای اصلی دادگاههایی که بیش از یک تن آنها را اداره می کند. توضیح اینکه دادگاههایی که اعضای اصلی آن بیش از یک تن است از قبیل دادگاههای استان و دیوان عالی کشور و دیوان کیفر، اعضای دادگاه از یک رئیس و چند مستشار تشکیل می شوند که هر کدام بالتساوی حق یک رأی دارند و رأی اکثریت اعضا قابل اجرا است، هر یک از اعضای شعب دیوان محاسبات، کارآزموده و مطلع و ذوفنی که راهنمون شود در امری یا شغلی یا مسأله ای (چنانکه سالها پیش مستشاران بلژیکی که به اصلاح و آموزش مسائل گمرکی ایران آمدند و مستشاران سوئدی که به اصلاح و آموزش مسائل پلیسی گمارده شدند و مستشاران امریکائی که به امور مالی پرداختند)
نعت مفعولی ازاستشاره. مشورت کرده شده یعنی آنکه با او مشورت کنند و از او صلاح پرسند. (غیاث) (آنندراج). کنکاش خواسته شده. کسی که از او طلب مشورت کنند. (ناظم الاطباء). مصلحت گذار. رای زن. رجوع به استشاره شود: گفت پیغمبر بکن ای رای زن مشورت کالمستشار مؤتمن. مولوی (مثنوی). مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن. حافظ. - امثال: المستشار مؤتمن (حدیث). باآنکه رای زنند خیانت نورزد. رای زننده استوار باشد. (امثال و حکم دهخدا). ، در اصطلاح عدلیه و دادگستری، هریک از اعضای اصلی دادگاههایی که بیش از یک تن آنها را اداره می کند. توضیح اینکه دادگاههایی که اعضای اصلی آن بیش از یک تن است از قبیل دادگاههای استان و دیوان عالی کشور و دیوان کیفر، اعضای دادگاه از یک رئیس و چند مستشار تشکیل می شوند که هر کدام بالتساوی حق یک رأی دارند و رأی اکثریت اعضا قابل اجرا است، هر یک از اعضای شعب دیوان محاسبات، کارآزموده و مطلع و ذوفنی که راهنمون شود در امری یا شغلی یا مسأله ای (چنانکه سالها پیش مستشاران بلژیکی که به اصلاح و آموزش مسائل گمرکی ایران آمدند و مستشاران سوئدی که به اصلاح و آموزش مسائل پلیسی گمارده شدند و مستشاران امریکائی که به امور مالی پرداختند)
نعت فاعلی از استشاره. کنکاش خواهنده. (منتهی الارب). مشورت خواه. مشورت کننده، گشن و شتری که ناقۀ زاینده را از نازاینده بشناسد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استشاره شود
نعت فاعلی از استشاره. کنکاش خواهنده. (منتهی الارب). مشورت خواه. مشورت کننده، گشن و شتری که ناقۀ زاینده را از نازاینده بشناسد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استشاره شود