بیرون آورده شده. (غیاث) (آنندراج). به در آورده شده. بیرون کرده شده. مشتق و منشعب شده: آنچه حال را در این موضع بیان خواهم کرد سه بحر است کی آن رااز جملۀ بحور دایرۀ سریع می نهند یکی مستخرج از سبب دوم آن... (المعجم ص 69). و رجوع به استخراج شود
بیرون آورده شده. (غیاث) (آنندراج). به در آورده شده. بیرون کرده شده. مشتق و منشعب شده: آنچه حال را در این موضع بیان خواهم کرد سه بحر است کی آن رااز جملۀ بحور دایرۀ سریع می نهند یکی مستخرج از سبب دوم آن... (المعجم ص 69). و رجوع به استخراج شود
بیرون آورنده. (غیاث) (آنندراج). رجوع به استخراج شود، آنکه مأمور تعیین و وصول مالیات ارضی است. کهبد. گهبذ. جهبذ: تدبیر این باید ساخت که بزودی این چه خواسته آمده است راست کند تا حاجت نیاید که مستخرج فرستند و برات نویسند لشکر را و به عنف بستانند. (تاریخ بیهقی ص 498). به مدد اصحاب دواوین و مستخرجان معاملات وصیت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 364) ، آنکه تعیین بدهی و تفتیش دین دیوانی کسی کند: چون کار بر او سخت گشت مستخرج را مالی بداد کاندر پیش یوسف بن عمر بگوی که عبداﷲ جان بداد. مستخرج بگفت. گفت مرده پیش من آر تا ببینم، مستخرج بازگشت و او را بکشت و پیش یوسف عمر برد. (تاریخ سیستان). احمد و محمود پسر شهفور اندر پیش طاهر بودند... چون هر دو بیرون آمدند سپاه برخاستند... و هردو را بند کردند و به قلعه فرستادند و سیما لحیانی را بر ایشان مستخرج کردند و سیما محمد شهفور را اندر مطالبت بکشت پس از آنکه همه مال ایشان بستد. (تاریخ سیستان). مستخرج و عقابین و تازیانه و شکنجه ها آورده و جلاد آمده. (تاریخ بیهقی ص 368). بونصر مستخرج را و دیگر قوم را گفت یک ساعت این در توقف دارید. (تاریخ بیهقی ص 368). چنانچه اعتبار تمامت غمازان و مفسدان و مستخرجان گردد. از مجلس برنخاست تا توجیه وجوهات کرد از ده نفر مرد متمول توانگر. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94)
بیرون آورنده. (غیاث) (آنندراج). رجوع به استخراج شود، آنکه مأمور تعیین و وصول مالیات ارضی است. کهبد. گهبذ. جهبذ: تدبیر این باید ساخت که بزودی این چه خواسته آمده است راست کند تا حاجت نیاید که مستخرج فرستند و برات نویسند لشکر را و به عنف بستانند. (تاریخ بیهقی ص 498). به مدد اصحاب دواوین و مستخرجان معاملات وصیت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 364) ، آنکه تعیین بدهی و تفتیش دین دیوانی کسی کند: چون کار بر او سخت گشت مستخرج را مالی بداد کاندر پیش یوسف بن عمر بگوی که عبداﷲ جان بداد. مستخرج بگفت. گفت مرده پیش من آر تا ببینم، مستخرج بازگشت و او را بکشت و پیش یوسف عمر برد. (تاریخ سیستان). احمد و محمود پسر شهفور اندر پیش طاهر بودند... چون هر دو بیرون آمدند سپاه برخاستند... و هردو را بند کردند و به قلعه فرستادند و سیما لحیانی را بر ایشان مستخرج کردند و سیما محمد شهفور را اندر مطالبت بکشت پس از آنکه همه مال ایشان بستد. (تاریخ سیستان). مستخرج و عقابین و تازیانه و شکنجه ها آورده و جلاد آمده. (تاریخ بیهقی ص 368). بونصر مستخرج را و دیگر قوم را گفت یک ساعت این در توقف دارید. (تاریخ بیهقی ص 368). چنانچه اعتبار تمامت غمازان و مفسدان و مستخرجان گردد. از مجلس برنخاست تا توجیه وجوهات کرد از ده نفر مرد متمول توانگر. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94)
نعت مفعولی از مصدر استدراج. بنده ای که خداوند او را پس از صدور خطا نعمت دهد و او استغفار را فراموش کند، قال عمر بن الخطاب: اللهم أعوذ بک أن أکون مستدرجاً. (اقرب الموارد) : گفت هر که از حیا سخن گوید و شرم ندارد از خدای در آنچه گوید او مستدرج بود. (تذکره الاولیاء عطار). و رجوع به استدراج شود
نعت مفعولی از مصدر استدراج. بنده ای که خداوند او را پس از صدور خطا نعمت دهد و او استغفار را فراموش کند، قال عمر بن الخطاب: اللهم أعوذ بک أن أکون مستدرجاً. (اقرب الموارد) : گفت هر که از حیا سخن گوید و شرم ندارد از خدای در آنچه گوید او مستدرج بود. (تذکره الاولیاء عطار). و رجوع به استدراج شود
طالب العلم. فرا راه افتاده در علم و ادب و برساخته شده. (آنندراج). فرا گرفتۀ علم و ادب و برساخته شدۀ در آن. (ناظم الاطباء). فرا راه افتاده در علم و ادب. طالب علم. دانشجو. (فرهنگ فارسی معین) ، فارغ التحصیل. (فرهنگ فارسی ایضاً). بهره مند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخرج شود
طالب العلم. فرا راه افتاده در علم و ادب و برساخته شده. (آنندراج). فرا گرفتۀ علم و ادب و برساخته شدۀ در آن. (ناظم الاطباء). فرا راه افتاده در علم و ادب. طالب علم. دانشجو. (فرهنگ فارسی معین) ، فارغ التحصیل. (فرهنگ فارسی ایضاً). بهره مند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخرج شود
تدارک شده، جبران شده، عاید شدن، بمقام وصل رسیدن ساختاریده (از ریشه پهلوی) آماده شده، پاینوشت پاینامه، روشن گشته تدارک شده جبران شده، رفع تو هم شده، ذیلی بر کتاب یا رساله یامقاله که درآن بعض نکات شرح شود، استدراک در فن استیفا عبارت بود از تفاوتی که بهنگام مقابله نسخه مشرف بانسخه عامل ابر اثر فوت یا غیبت کسی که محصول یا مزروعی باید عاید وی گردد حاصل میگردیده و بعبارت دیگر چون کسی که باید از محصول یا مزروع بهره مند گردد در میان نبوده آنچه بوی تعلق میگرفته صرفه پرداخت کننده می گردیده و این بظاهر مستدرک نامیده میشده است
تدارک شده، جبران شده، عاید شدن، بمقام وصل رسیدن ساختاریده (از ریشه پهلوی) آماده شده، پاینوشت پاینامه، روشن گشته تدارک شده جبران شده، رفع تو هم شده، ذیلی بر کتاب یا رساله یامقاله که درآن بعض نکات شرح شود، استدراک در فن استیفا عبارت بود از تفاوتی که بهنگام مقابله نسخه مشرف بانسخه عامل ابر اثر فوت یا غیبت کسی که محصول یا مزروعی باید عاید وی گردد حاصل میگردیده و بعبارت دیگر چون کسی که باید از محصول یا مزروع بهره مند گردد در میان نبوده آنچه بوی تعلق میگرفته صرفه پرداخت کننده می گردیده و این بظاهر مستدرک نامیده میشده است
اجاره کننده، اجاره دار سلاکیده سلاکدار سلاک نشین، مزدور زاور آنچه باجاره داده شودمورداجاره. اجاره کننده اجاره دار، خدمتکار اجیر، کسی که ضرب مسکوکات و ساختن نقده ها در بعض مواقع بوی واگذارمیشد (صفویه) : جمع مستاجرین
اجاره کننده، اجاره دار سلاکیده سلاکدار سلاک نشین، مزدور زاور آنچه باجاره داده شودمورداجاره. اجاره کننده اجاره دار، خدمتکار اجیر، کسی که ضرب مسکوکات و ساختن نقده ها در بعض مواقع بوی واگذارمیشد (صفویه) : جمع مستاجرین