جدول جو
جدول جو

معنی مستخرج

مستخرج((مُ تَ رَ))
استخراج شده، در فارسی، زندانبان، کسی که حق وارد و خارج کردن زندانی را داشته باشد
تصویری از مستخرج
تصویر مستخرج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مستخرج

مستخرج

مستخرج
مامور تعیین و وصول مالیات ارضی بدرد آورده شده، بیرون کرده شده
مستخرج
فرهنگ لغت هوشیار

مستخرج

مستخرج
بیرون آورنده. (غیاث) (آنندراج). رجوع به استخراج شود، آنکه مأمور تعیین و وصول مالیات ارضی است. کهبد. گهبذ. جهبذ: تدبیر این باید ساخت که بزودی این چه خواسته آمده است راست کند تا حاجت نیاید که مستخرج فرستند و برات نویسند لشکر را و به عنف بستانند. (تاریخ بیهقی ص 498). به مدد اصحاب دواوین و مستخرجان معاملات وصیت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 364) ، آنکه تعیین بدهی و تفتیش دین دیوانی کسی کند: چون کار بر او سخت گشت مستخرج را مالی بداد کاندر پیش یوسف بن عمر بگوی که عبداﷲ جان بداد. مستخرج بگفت. گفت مرده پیش من آر تا ببینم، مستخرج بازگشت و او را بکشت و پیش یوسف عمر برد. (تاریخ سیستان). احمد و محمود پسر شهفور اندر پیش طاهر بودند... چون هر دو بیرون آمدند سپاه برخاستند... و هردو را بند کردند و به قلعه فرستادند و سیما لحیانی را بر ایشان مستخرج کردند و سیما محمد شهفور را اندر مطالبت بکشت پس از آنکه همه مال ایشان بستد. (تاریخ سیستان). مستخرج و عقابین و تازیانه و شکنجه ها آورده و جلاد آمده. (تاریخ بیهقی ص 368). بونصر مستخرج را و دیگر قوم را گفت یک ساعت این در توقف دارید. (تاریخ بیهقی ص 368). چنانچه اعتبار تمامت غمازان و مفسدان و مستخرجان گردد. از مجلس برنخاست تا توجیه وجوهات کرد از ده نفر مرد متمول توانگر. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94)
لغت نامه دهخدا

مستخرج

مستخرج
بیرون آورده شده. (غیاث) (آنندراج). به در آورده شده. بیرون کرده شده. مشتق و منشعب شده: آنچه حال را در این موضع بیان خواهم کرد سه بحر است کی آن رااز جملۀ بحور دایرۀ سریع می نهند یکی مستخرج از سبب دوم آن... (المعجم ص 69). و رجوع به استخراج شود
لغت نامه دهخدا

مستخرجه

مستخرجه
مستخرجه در فارسی مونث مستخرج: بیرون آورده مونث مستخرج جمع مستخرجات. مونث مستخرج جمع مستخرجات
فرهنگ لغت هوشیار

مستدرج

مستدرج
نعت مفعولی از مصدر استدراج. بنده ای که خداوند او را پس از صدور خطا نعمت دهد و او استغفار را فراموش کند، قال عمر بن الخطاب: اللهم أعوذ بک أن أکون مستدرجاً. (اقرب الموارد) : گفت هر که از حیا سخن گوید و شرم ندارد از خدای در آنچه گوید او مستدرج بود. (تذکره الاولیاء عطار). و رجوع به استدراج شود
لغت نامه دهخدا

مستسرج

مستسرج
آنکه چراغ با چراغگیر روشن کند. مستصبح. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا