- مستحقین
- مستحقین در فارسی:، جمع مستحق، ارزانیان شایستگان جمع مستحق درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده را نکنند)
معنی مستحقین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شنوندگان
جمع متحقق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
جمع مستحدث، نویابان نو گردانان جمع مستحدث در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستبد، خودکامگان خویشکامان جمع مستبد درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند) : بانتقام خون برادر از مستبدین پابحلقه رکاب گذارده بادلیریها و رشادتهای خود روزگار رابردشمن تنگ ساخته بود
جمع مستخف درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستحفظ، یاد گیرندگان نگهبانان جمع مستحفظ درحالت نصبی وجری (درفارسی مراعات این قاعده را نکنند)
جمع مستعد، آتاوان اروندان آمادگان جمع مستعدء درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستشرق، خورایشناسان جمع مستشرق درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مشتاق، نیازانان کیلان جمع مشتاق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مسیحی درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستوحش در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستنطق، بازپرسان
جمع مستند، گواه آورندگان
جمع مستمع، نیوشایان شنودگان جمع مستمع درحالت نصبی وجری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستمد درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستلذ درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستقل درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستغرق درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده را نکنند)
جمع ممتحن، آزمایندگان
سرراست، یک راست
در حالت به پشت خوابیده
نیکو و پسندیده، نیکوشمرده شده
کسی که از کسی یاری بخواهد، یاری خواهنده
محال، نابودنی، امری که محال و غیر ممکن به نظر آید، از حال خود برگشته، تغییر شکل یافته، جسمی که تبدیل به جسم دیگر شده باشد، مکار، حیله گر
ویژگی خطی که دو نقطه را با کم ترین فاصله به هم وصل می کند، کنایه از صحیح، درست، راست، بدون خمیدگی، بدون تغییر در مسیر، کنایه از بی واسطه
جمع متحد، همیوختان هم پیوندان یگانگان جمع متحد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
جمع متفقه، دانا نمایان اندیشمندان، جمع متفق، همیوختان همدستان ساز واران
جمع مسبح، نیاگران جمع مسبح در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
در تازی نیامده باژوژولی محصلی مالیات تحصیلداری: وی را بنواخت و بزرگ شغلی فرموداو را وبه مستحثی رفت و بزرگ مالی یافت
وام گیرنده
گیاه حساس
ترفند گر، ناشدنی، دیسنده، یاوه، فرساینده، ور تیشنده (تبدیل شونده) امری که محال و ناممکن باشد، جسمی که تبدیل بجسم دیگر شده مانند سگی که در نمکزارافتاده و تبدیل بنمک شود تبدیل شونده از حالی بحالی درآینده، مستهلک: امن دروی مستحیل و عدل دروی ناپدید کام دروی ناروا صحت دراو ناپایدار. (جمال الدین عبدالرزاق)، سخن بی سروته
ستم کننده
باده گوارنده