جدول جو
جدول جو

معنی مستتیب - جستجوی لغت در جدول جو

مستتیب
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استتابه. درخواست کننده از کسی که توبه کند. (اقرب الموارد). رجوع به استتابه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستشیر
تصویر مستشیر
کسی که با دیگری مشورت کند، مشورت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستزید
تصویر مستزید
آنکه چیزی زیادتر بخواهد، افزون خواهنده، زیاده طلب، کنایه از گله مند، آزرده خاطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استتیک
تصویر استتیک
علمی که دربارۀ اصول زیبایی آفرینی در هنر بحث می کند، زیبایی شناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستحیل
تصویر مستحیل
محال، نابودنی، امری که محال و غیر ممکن به نظر آید، از حال خود برگشته، تغییر شکل یافته، جسمی که تبدیل به جسم دیگر شده باشد، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستجاب
تصویر مستجاب
برآورده شده، اجابت شده، به اجابت رسیده، قبول شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستجیز
تصویر مستجیز
آنکه کاری یا چیزی را جایز می داند، جایزداننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستجیب
تصویر مستجیب
اجابت کننده، قبول کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستجیر
تصویر مستجیر
زنهارخواهنده، پناه برنده، پناهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستجلب
تصویر مستجلب
جلب کننده به سوی خود، کشاننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستدیر
تصویر مستدیر
گرد و دایره مانند، مدور
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ تِب ب)
نعت فاعلی از مصدر استتباب. آنکه کامل و راست شود کار او. (آنندراج). کار راست و کامل. (ناظم الاطباء). رجوع به استتباب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت مفعولی از استتابه. آنکه دعوت به توبه کردن شده باشد. (اقرب الموارد). رجوع به استتابه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از مصدر استثابه، باز پس گیرندۀ مال. (اقرب الموارد) ، پاداش خواهنده از کسی. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آنکه ثواب می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به استثابه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از مصدر استجابه، اجابت کننده. (غیاث). جواب گوینده. قبول کننده. رواکننده:
بهر آن گفت آن رسول مستجیب
رمز الاسلام فی الدنیا غریب.
مولوی (مثنوی).
رجوع به استجابه شود، یکی از درجات هفتگانه دعوت اسماعیلیان و فروترین آنها، بدین توضیح که در عالم دعوت آنان هفت مرتبه است یا هفت حد جسمانی هست که به ترتیب اهمیت: ناطق یا رسول، سوس یا اساس یا وصی، امام، حجت، داعی مأذون یا محدود، داعی مطلق و سپس مستجیب است. و به عبارت بهتر مستجیب هرکسی است که طریقۀ اسماعیلیه را پذیرفته باشد: و آن کس را که دین بر وی عرضه کنند (باطنیان) مستجیب خوانند. (بیان الادیان، در الفرقهالرابعه من الشیعه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استطابه. رجوع به استطابه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
درخواست کننده از کسی که نیابت او را کند. (از اقرب الموارد). و رجوع به استنابه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستدیر
تصویر مستدیر
احاطه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستثیر
تصویر مستثیر
برانگیزاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدیم
تصویر مستدیم
همیشه دارنده نگاهدارنده همیشگی، درنگ ورزنده درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدین
تصویر مستدین
وام گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستذنب
تصویر مستذنب
از ریشه پارسی دنباله رو سپس رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستریح
تصویر مستریح
طالب استراحت خواستارراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستادب
تصویر مستادب
از ریشه پارسی ادب آموزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستارب
تصویر مستارب
وامدار
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی جایزه خواهنده زه خواهنده، پروانه خواه پرگخواه اجازه خواهنده، آنکه جواز خواهد، کسی که صله و جایزه طلبد جمع مستجیزین
فرهنگ لغت هوشیار
قبول کرده شده، پذیرفته، مقبول، انجام یافته، برآورده، درگیر شده، روا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستجلب
تصویر مستجلب
کشاننده جلب کننده کشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستجیر
تصویر مستجیر
پناه جوینده و زنهار خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استتیک
تصویر استتیک
فرانسوی زیبا شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستجیب
تصویر مستجیب
اجابت کننده، جواب گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستطیب
تصویر مستطیب
پاکیزه شونده پاک گردنده، پاک منزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستطیب
تصویر مستطیب
((مُ طَ))
پاکیزه شونده، پاک گردنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستجیب
تصویر مستجیب
((مُ تَ))
اجابت کننده
فرهنگ فارسی معین
پذیرنده، اجابت کننده، مستجاب کننده، اجابت گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد