جدول جو
جدول جو

معنی مسالف - جستجوی لغت در جدول جو

مسالف
(مُ لِ)
نعت فاعلی از مسالفه. رجوع به مسالفه شود، هم سفر و مصاحب راه. (ناظم الاطباء). با کسی رونده. (منتهی الارب) ، برابر و مساوی کننده کسی را در کاری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مسالف
(مَ لِ)
جمع واژۀ مسلفه. (منتهی الارب). رجوع به مسلفه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موالف
تصویر موالف
الفت گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محالف
تصویر محالف
هم سوگند، هم عهد، هم پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسالک
تصویر مسالک
مسلک ها، راه ها، روش ها، طریقه ها، جمع واژۀ مسلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
خلاف کننده، مقابل موافق، ناسازگار، دشمن، مخاصم
گوناگون، رنگ به رنگ برای مثال ز لاله های مخالف میانش چون فرخار / ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر (فرخی - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
(صَ خَنْ)
با کسی رفتن. (منتهی الارب). همراهی و مسایرت کردن با کسی. (اقرب الموارد) ، برابر و مساوی کردن کسی را در کاری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پیشی گرفتن و تقدم شتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
راهها، طرق، طریقها، جمع مسلک، راه ها روش ها جمع مسلک: مسلکها راهها: امروز افضل پادشاهان وقت است باصل و نسب... و امن داشتن مسالک و ساکن داشتن ممالک برای راست و خرد روشن، طریقه های دینی سیاسی حزبی. یا مسالک و ممالک. راهها و کشورها، جغرافی جغرافیا: و اندر کتاب مسالک و ممالک آورده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معالف
تصویر معالف
جمع معلف، آخور ها واش ها (واش علف گویش گیلکی) واشگاهان جمع معلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسالت
تصویر مسالت
درخواست، استدعا، تقاضا پرسیدن، پرسش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسلحه، دیدگاه ها زینه پوشان نگهبانان جمع مسلحه: جاهای ترسناک که در آنها لازم است مسلح باشند، جاهایی که درآنها از رخنه های شهر و سرحد مملکت ترس داشته باشند، گروههای مسلح، نگهبانان، جاهای دیده بانان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مالف، خوی انگیزان خوگیر خویگیر، همامنگ و نام گوشه ای از همایون درخنیای ایرانی الفت گیرنده انس گیرنده مقابل مجانب: ... و استرضا جوانب از موالف و مجانب واقارب و اباعد وموالی و معاند... باتمام رسانید، هماهنگ، نوایی است از موسیقی ایرانی گوشه ای از همایون. دوست و رفیق شونده، خوگرفته باو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساله
تصویر مساله
حاجت، نیاز، خواهش، درخواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسایف
تصویر مسایف
جمع مسیفه، و خشکسالیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساعف
تصویر مساعف
نزدیک، شدنی، سازگار در خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزالف
تصویر مزالف
جمع مزلفه، گرد آمدنگاه ها پای ها جاهای انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
خلاف کننده، دشمن، خصم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسلف
تصویر ماسلف
گذشته گذشته ماسبق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسلف
تصویر ماسلف
((سَ لَ))
گذشته، ماسبق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
((مُ لِ))
خلاف کننده، ناموافق، ضد، دشمن، خصم، برعکس، واژگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسالک
تصویر مسالک
((مَ لِ))
جمع مسلک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسالح
تصویر مسالح
((مَ لِ))
جمع مسلحه، جاهای ترسناک که در آن ها لازم است مسلح باشند، جاهایی که در آن ها از رخنه های شهر و سرحد مملکت ترس داشته باشند، گروه های مسلح، نگهبانان، جاهای دیده بانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
پاد، ناسازگار، ناهم سو، نایسکان، همیستار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
Antagonistic, Contrarian, Contrary, Disapproving, Contradictor, Dissident, Opposed, Opposing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
antagoniste, contradicteur, contraire, désapprobateur, dissident, opposé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
antagônico, contraditor, contrário, desaprovador, dissidente, oposto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
antagonistisch, Widersprecher, konträr, entgegen, ablehnend, Dissident, entgegengesetzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
antagonistyczny, przeciwnik, kontrarian, przeciwny, negatywny, dysydent
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
антагонистический , оппонент , контркультура , противоположный , неодобряющий , диссидент , противоположный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
антагоністичний , опонент , контркультура , протилежний , не схвалюючий , дисидент
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
antagonistisch, tegenstander, contrair, tegenovergesteld, afkeuren, dissident
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
antagónico, contradictor, contrariano, contrario, desaprobador, disidente, opuesto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
antagonista, contradittore, contrario, disapprovante, dissidente, opposto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
विरोधी , विपरीत , विरोधात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مخالف
تصویر مخالف
প্রতিদ্বন্দ্বী , বিরোধী , বিরোধী , বিপরীত , বিপরীত
دیکشنری فارسی به بنگالی