جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ماسلف

ماسلف

ماسلف
هرآنچه در پیش ذکر شده و یاد کرده شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم ’ما’ شود، گذشته و ماسبق. (آنندراج). هرچیز گذشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متسلف

متسلف
وام گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). وام دار. (ناظم الاطباء) ، بها پیشی گیرنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسلف شود، استعارت کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

مألف

مألف
جای الفت. (منتهی الارب). جای الفت و جایی که انسان بدان خو گرفته. (ناظم الاطباء). آنچه انسان بدان الفت گیرد. (از اقرب الموارد) ، درخت بسیاربرگ که شکار بدان فریب شود. (منتهی الارب). درخت بسیاربرگ که شکار بدان خو گرفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مسالف

مسالف
نعت فاعلی از مسالفه. رجوع به مسالفه شود، هم سفر و مصاحب راه. (ناظم الاطباء). با کسی رونده. (منتهی الارب) ، برابر و مساوی کننده کسی را در کاری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مسالف

مسالف
جَمعِ واژۀ مِسْلَفَه. (منتهی الارب). رجوع به مسلفه شود
لغت نامه دهخدا