- مساعدت
- کمک همیاری
معنی مساعدت - جستجوی لغت در جدول جو
- مساعدت
- کمک کردن، یاری کردن، همراهی کردن، موافقت کردن
- مساعدت
- یاری کردن موافقت کردن، یاری موافقت: اعیان و مشاهیر خراسان از ما درخواست کردند تا رعایت و حمایت ایشان کنیم و بمساعدت و معاونت ایشان قیام و اقدام نماییم
- مساعدت ((مُ عِ دِ))
- کمک رساندن، یاری کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
یاری کردن، یاری
مساعده و مساعدت در فارسی: فریاتش فریات یارمندی یاری، پیش پرداخت زبانزد اواری، همراهی، مبلغی پیشکی پرداختن پیش پرداخت، پولی که پیشکی پردازند پیش پرداخت
همکاری، هم چشمی، نبرد کردن با کسی در سعیو غلبه جستن بر کسی در آن
بیکدیگر وعده دادن
پیش پرداخت، پولی که بابت دستمزد کارگر یا حقوق کارمند یا بهای کالا پیشکی داده شود، مساعده
دوری، جدایی
موافقت، سازگاری
مناسب، هم بازو، یار و یاور، موافق
یاری دهنده، یارمند، کمک کننده
برابری
رهسپاری
دشمنی
پیمان
با هم برابر بودن، برابری
با هم عهد کردن، پیمان بستن
با نرمی و آسانی رفتار کردن
تلاش در راه دین، کوشش کردن، در تصوف مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی، جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد
شوخی کردن، مزاح کردن، ملاعبه
یکدیگر را فریب دادن، خدعه کردن
اهمال، کوتاهی، گذشت، ملاحظه کردن
یکدیگر را یاری دادن، معاونت کردن
از شهری به شهر دیگر رفتن، سفر کردن
جمع واژۀ مسافت، فاصلۀ بین دو مکان
شب را با هم بیدار بودن، شب زنده داری
با هم ستیزه کردن، عناد کردن، دوری جستن
شتاب کردن، شتافتن، بر یکدیگر پیشی گرفتن