مسابقه. مسابقه. پیشی گرفتن. سبقت. رجوع به مسابقه و مسابقه شود: امیر وی را بنواخت و بستود بدین مسابقت که نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 412). خردمند در جنگ... مسابقت روا ندارد. (کلیله و دمنه). - مسابقت کردن، سبقت گرفتن. پیشدستی کردن: دیگران... با یکدیگر پیشدستی و مسابقت می کردند. (کلیله ودمنه)
مسابقه. مسابقه. پیشی گرفتن. سبقت. رجوع به مسابقه و مسابقه شود: امیر وی را بنواخت و بستود بدین مسابقت که نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 412). خردمند در جنگ... مسابقت روا ندارد. (کلیله و دمنه). - مسابقت کردن، سبقت گرفتن. پیشدستی کردن: دیگران... با یکدیگر پیشدستی و مسابقت می کردند. (کلیله ودمنه)
مسابقه. مسابقت. رجوع به مسابقه شود. مسابقه امروز مواضیع عامتر یافته است و در انواع ورزشها و دعوی بردن ها به کار رود. - مسابقه دادن، سبقت گرفتن. پیشی گرفتن. - ، قرار سبقت گیری دادن با کسی یا کسانی در انواع ورزشهای جسمی و فکری. ، در اصطلاح عرفان، عنایت ازلیت است. (فرهنگ مصطلحات عرفا) ، در اصطلاح حقوقی، اعم از مراهنه است، چه در مسابقه ممکن است برد و باخت باشد و ممکن است نباشد، و همچنین است مغالبه که به معنی مسابقه استعمال می شود. (فرهنگ حقوقی)
مسابقه. مسابقت. رجوع به مسابقه شود. مسابقه امروز مواضیع عامتر یافته است و در انواع ورزشها و دعوی بردن ها به کار رود. - مسابقه دادن، سبقت گرفتن. پیشی گرفتن. - ، قرار سبقت گیری دادن با کسی یا کسانی در انواع ورزشهای جسمی و فکری. ، در اصطلاح عرفان، عنایت ازلیت است. (فرهنگ مصطلحات عرفا) ، در اصطلاح حقوقی، اعم از مراهنه است، چه در مسابقه ممکن است برد و باخت باشد و ممکن است نباشد، و همچنین است مغالبه که به معنی مسابقه استعمال می شود. (فرهنگ حقوقی)