جدول جو
جدول جو

معنی مسائل - جستجوی لغت در جدول جو

مسائل
پرسمانها، پرسشها، دشواری ها
تصویری از مسائل
تصویر مسائل
فرهنگ واژه فارسی سره
مسائل
مسئله ها، موضوع ها، مطلب ها، پرسشهایی درباره مسائل شرعی، امور مشکل، معضل ها، سؤال ها، پرسش ها، جمع واژۀ مسئله
تصویری از مسائل
تصویر مسائل
فرهنگ فارسی عمید
مسائل
موضوعات، مساله ها
تصویری از مسائل
تصویر مسائل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مسائلت در فارسی پرسیدن پرس و جو سوال کردن پرسیدن: اما مقام مسائلت و اقامت بینت بر بندگان آنست که رب العالمین
فرهنگ لغت هوشیار
سوال کردن پرسیدن: اما مقام مسائلت و اقامت بینت بر بندگان آنست که رب العالمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسائلت
تصویر مسائلت
سؤال کردن، پرسیدن
فرهنگ فارسی عمید
جمع رساله، ماتیکان ها نامک ها جمع رساله. الف - نامه ها مکتوبها. ب - کتابهای کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسائل
تصویر خسائل
جمع خسیل، فرومایگان ناکسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساهل
تصویر مساهل
سهل انگار، آسان گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسائت
تصویر مسائت
بد بودن، زشت بودن، بدحالی، املای دیگر واژۀ مساءة
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متسائل
تصویر متسائل
همخواه
فرهنگ لغت هوشیار
مخایل در فارسی، جمع مخیله، نشان ها پنداشتها ابر های گولزن جمع مخیله: نشانه ها علامتها: و مخایل مزید مقدرت و دلایل دوام سلطنت آن شاه رایزن از پرتو نور ضمیر این وزیر رایزن هر روز ظاهرتر چهره نمود، ابرهایی که طلیعه باران هستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسائت
تصویر مسائت
اندوهگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مساله (مسئله) : حلاج بر سردار این نکته خوش سراید از شافعی مپرسید امثال این مسائل (مسایل)، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساهل
تصویر مساهل
سهل انگار و آسانی کننده، آسان گیر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وسیله اسباب لوازم (و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائل
تصویر سائل
دریوزه گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سائل
تصویر سائل
پرسنده، سئوال کننده، پرسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائل
تصویر سائل
سؤال کننده، پرسش کننده، خواهنده، کسی که طلب احسان کند، کنایه از آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد، برای مثال چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
فرهنگ فارسی عمید
گراینده بچیزی میل کننده راغب شایق: خری چند مایل به جلهای رنگین ددی چند راغب به آفت رسانی. (وحشی. چا. امیر کبیر 269)، خمیده برگردیده، نزدیک به متمایل به: کتی قهوه یی وشلواری زرد رنگ مایل بسبز پوشیده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توضیح المسائل
تصویر توضیح المسائل
روشنگر نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حل المسائل
تصویر حل المسائل
حل کردن مساله ها، کتابی که در آن مسایل ریاضی طرح و حل شده است
فرهنگ لغت هوشیار