جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مسائلت

مسائلت

مسائلت
سوال کردن پرسیدن: اما مقام مسائلت و اقامت بینت بر بندگان آنست که رب العالمین
فرهنگ لغت هوشیار

مسائله

مسائله
مسائلت در فارسی پرسیدن پرس و جو سوال کردن پرسیدن: اما مقام مسائلت و اقامت بینت بر بندگان آنست که رب العالمین
فرهنگ لغت هوشیار

مساهلت

مساهلت
بنرمی وآسانی رفتارکردن سهل انگاری کردن، سهل انگاری آسان گیری
مساهلت
فرهنگ لغت هوشیار

مساجلت

مساجلت
مساجله. مفاخرت. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مساجله شود
لغت نامه دهخدا

مساهلت

مساهلت
مساهله. مساهله. آسان گرفتن و سهل پنداشتن و نیز به معنی سستی کردن. (غیاث). مسامحه و سهل انگاری و سستی. (ناظم الاطباء). آسان گزاری. آسانی کردن با کسی. آسان گرفتن. آسان گیری. مسامحت. تسامح. مسامحه. و رجوع به مساهله شود: و در شمار هر که با وی مساهلت رود. (تاریخ بیهقی ص 123). امیرمنوچهر جز به مدارات و مساهلت چاره ندید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 371).
- مساهلت کردن، مسامحه کردن. سهل انگاری کردن: من پدر را گفتم به نماز می باید رفت گفت بلی بروم اما مساهلتی می کرد. (انیس الطالبین ص 205)
لغت نامه دهخدا

مسائل

مسائل
مسئله ها، موضوع ها، مطلب ها، پرسشهایی درباره مسائل شرعی، امور مشکل، معضل ها، سؤال ها، پرسش ها، جمعِ واژۀ مسئله
مسائل
فرهنگ فارسی عمید