جدول جو
جدول جو

معنی مزرتی - جستجوی لغت در جدول جو

مزرتی
غشی به تصور عوام جن زده، فرد آزار دهنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ گِ)
متعبد. مسلم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سخن دوزخی را بهشتی کند
سخن مزگتی را کنشتی کند.
اسدی (لغت نامۀ چ اقبال ص 51).
راهی است اینکه همبر باشد در او به رفتن
درویش با توانگر، با مزگتی کنشتی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(زُرْ رَ)
زرد روشن و ناخوش و غالباً رنگی است که به بدل چینی کنند: کاسۀ زرتی. مقابل کاسۀ آبی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فزرتی
تصویر فزرتی
بیعرضه بی قابلیت، بی زور ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزرتی
تصویر فزرتی
((فِ زِ))
زپرتی، سست، بی مقاومت، ناقابل
فرهنگ فارسی معین