جدول جو
جدول جو

معنی فزرتی

فزرتی((فِ زِ))
زپرتی، سست، بی مقاومت، ناقابل
تصویری از فزرتی
تصویر فزرتی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فزرتی

فرزتی

فرزتی
بی عرضه و بی قابلیت، بی زور ناتوان. (فرهنگ فارسی معین). سخت ناچیز. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

فزرت

فزرت
رمق توانایی. یا فزرت اش قمصور شد، به کلی مغلوب و منکوب شد
فزرت
فرهنگ لغت هوشیار

فزرت

فزرت
زِرْت، رمق، توانایی
فزرت کسی قمصور شدن: سخت عاجز و ناتوان شدن، از پا درآمدن
فزرت
فرهنگ فارسی معین

زرتی

زرتی
زرد روشن و ناخوش و غالباً رنگی است که به بدل چینی کنند: کاسۀ زرتی. مقابل کاسۀ آبی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا