جدول جو
جدول جو

معنی مزدیکان - جستجوی لغت در جدول جو

مزدیکان(مَ)
یکی از عشایر کرد که در اطراف جبال ساکنند. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 111)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماتیکان
تصویر ماتیکان
(پسرانه)
نام پسربزرگ جغتای از فرماندهان مغول
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مادیان
تصویر مادیان
اسب ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزدیسن
تصویر مزدیسن
مزدیسنا، زرتشتی، آنکه به دین و آیین زردشت اعتقاد دارد، پیرو زردشت، زردشتی، زردهشتی، مزدیسنی، گبر، گبرک، مزداپرست، بهدین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزدیسنا
تصویر مزدیسنا
زرتشتی، کسی که به دین و آیین زردشت اعتقاد دارد، پیرو زردشت
زردشتی، زردهشتی، مزدیسنی، گبر، گبرک، مزداپرست، بهدین
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
نام قریۀ بزرگی است به میان مشهد و سرخس و طایفۀ ساکن آنجا هفتصد خانوار و جلایراند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آراسته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). زینت گرفتن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان میان کنگی است که در شهرستان زابل واقع است و 353 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
موزیگان، آلات و ادوات موزیک، (ناظم الاطباء)، موزغان، موزقان، رجوع به موزغان و موزقان شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی واقع در 23 هزارگزی جنوب باختری خوی با 600 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ یَ)
مرکب از ’مزده’، به معنی دانا و در عرف آئین زرتشتی به خدای یگانه اطلاق میگردد + ’یسنا’ به معنی ستایش، کلمه ای است اوستائی، همان زبانی که بخشی از کتاب دینی اوستا بدان بر زبان زرتشت جاری شده است. دین آوردۀ زرتشت. آئین زرتشت. آئین زرتشتی. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف دکتر معین ص 2، 3، 20، 21، 525، 526). در حدود هزار و صدسال پیش از مسیح آیین مزدیسنا پدید آمد. (مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 3). دین پیغمبر ایران. زرتشت اسپنتمان موسوم است به مزدیسنا، این کلمه صفت است به معنی پرستندۀ مزدا که اسم خدای یگانه است. در اوستا مزدیسن آمده و بسا با صفت ’زرتشتی’ یکجا استعمال شده است، یعنی دین آوردۀ زرتشت، بسا هم با کلمه راستی پرست یکجا آمده است. (یشت ها ج 1 ص 28 تألیف پورداود). مزدیسنی. (از حاشیۀ برهان ج 4 ذیل مزدیسنا و مزدیسنی). زرتشتیان این کلمه (مزدیسنا) را بصورت مزدیسنی نیز تلفظ کنند. (از حاشیۀ برهان ج 4 چ معین ذیل مزدیسنا و مزدیسنی). مزدیسنا مقابل ’دیویسنا’ است که به معنی پرستندۀ دیو یا پروردگار باطل است. (یشت ها تألیف پورداود ج 1 ص 28). دین مزدیسنا از یک طرف بواسطۀ مربوط بودن بدین برهمنان و از طرف دیگر بواسطۀ تماسی که با سایر ادیان داشته در تاریخ مذاهب مقام بسیار مهمی پیدا کرده است. (یشت ها ج 1 ص 1 تألیف پورداود)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ یَ)
جمع واژۀ مزدیسن. پیروان مزدیسنا. مزدیسنان. جمع مزدیسن است و مزدیسن یعنی خداپرست. (تاریخ سیستان چ بهار حاشیۀ ص 34). پرستندگان اورمزد. زردشتیان. مقابل دیویسنان یعنی دیوپرستان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پیروان آئین مزدیسنا را مزدیسنان گویند. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 3). بی شک در قدیم چنانکه درسنت مزدیسنان است از برای هر یک از امشاسپندان.... یشتی موجود بوده است. (یشت ها، تألیف پورداود ج 1 ص 17). در مقدمۀ تاریخ بلعمی نام ’مزدیسنان’ که لقب مصطلح زردشتیان است ذکر گردیده. (سبک شناسی ج 2 ص 22 تألیف بهار) : چون زردتشت بیرون آمد و دین مزدیسنان آورد، رستم آن را منکر شد و نپذیرفت. (تاریخ سیستان چ بهار ص 33 و ص 34).
روان شد دین پاک مزدیسنان
ز پیغمبر زراتشت سپتمان.
(منسوب به زراتشت بهرام پژدو)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ده بزرگی است از دهستان بوانات و سرچهان شهرستان آباده، در 30هزارگزی جنوب شرقی سوریان و کنار راه ده بید به سنگ مزایجان، در دامنۀ سردسیر واقع و دارای 2326 تن سکنه است. آبش از قنات و رود خانه محلی، محصولش غلات، انگور، میوه جات و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مُزَ حَ فَ)
دهی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم، در 23/5 هزارگزی شمال غربی کلاکلی کنار راه سیمکان به میمند در دامنۀ گرمسیر واقع و دارای 298 تن سکنه است. آبش از رود خانه سیمکان و محصولش غلات و برنج و شغل مردمش زراعت و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ رَ)
جمع واژۀ مزدری به معنی چیزهای حقیر و بی قابلیت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
تصحیف مردگیران. رجوع به مردگیران شود، جمع واژۀ مزدگیر. دریافت کنندگان اجرت و اجر و مزد. مزدوران. رجوع به انجمن آرای ناصری در برابر مزدوران شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
نام یکی از دهستان های بخش سرخس شهرستان مشهد و محدود است از طرف شمال به دهستان چهچهه، از جنوب به دهستان نوروزآباد، از غرب به کوه آلاداغ، از شرق به دهستان کندکلی. موقعیت آن دهستان کوهستانی و کلیه قراء در دامنۀ شرقی کوه قره داغ واقع و اغلب آنها از چشمه سار مشروب میشوند. محصول عمده اش غلات و باغات، شغل مردمش زراعت است. این دهستان از 15 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 1445 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
نام محله ای در کرمان: چیزی نگذشت که مادرش (مادر شاه شرف الدین مظفر) مرد و در کرمان در مدرسه ای که پدرش (امیر مبارزالدین محمد) در محلۀ مزدکان بنا کرده مشهور به مدرسه جمال عمری مدفون شد. (بحث در آثار و افکار حافظ ص 72)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
جمع واژۀ مزدکی. پیروان مزدک. رجوع به مزدک شود: قباد قول موبد را پذیرفت و مزدکیان را به نوشیروان سپرد تا آنان را براندازد. (مزدیسنا ص 384 چ 1)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ لِ فَ)
نام شهری است در قهستان به عراق عجم از اقلیم چهارم. (معجم البلدان). و ظاهراً همان مزدقان است. رجوع به مزدقان شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام دو گره است بر پشت عارض یمامه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش دورود شهرستان بروجرد با 181 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موزیکان
تصویر موزیکان
ترکی از یونانی خنیا نوا موسیقی: (بیکبار صدای کوس و کرنا و سنج و نقاره و موزیکان بر فلک بلند شد) (امیر ارسلان. چا. محجوب. جیبی 138)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزدیسنان
تصویر مزدیسنان
خداپرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیان
تصویر ازدیان
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی ماتکیان ماتک گروان اسب ماده: قریب به ده هزار اسب بدوی تازی نژاد ابقر و مادیان خرد و بزرگ کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزدیسن
تصویر مزدیسن
جمع مزدیسن زرتشت بیرون آمد و دین مزدیسنان آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزدیکان
تصویر نزدیکان
درحوالی، همسایگان، آشنایان، مقربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزدیسنا
تصویر مزدیسنا
((مَ دَ یَ))
خداپرستی، مزدا پرستی، پیرو دین مزدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادیان
تصویر مادیان
اسب ماده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماتیکان
تصویر ماتیکان
رساله، کتاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماتیکان
تصویر ماتیکان
رساله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزدیکان
تصویر نزدیکان
اطرافیان
فرهنگ واژه فارسی سره
اقارب، اقوام، خویشان، وابستگان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر دید مزدوران در خانه او کار می کردند، دلیل که با کسی خصومت کند. اگر دید در خانه دیگر مزدوری نمود، دلیل که به کاری سخت گرفتار شود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب