جدول جو
جدول جو

معنی مزخرفات - جستجوی لغت در جدول جو

مزخرفات
جمع مزخرفه، یاوه ها سخنان بی ریشه جمع مزخرفه (مزخرف) دروغها سخنان بی اصل: حضرت صاحب قران بمزخرفات کلمات او که ایلچیان عرضه داشتند التفات ننمود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متخلفات
تصویر متخلفات
جمع متخلفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصرفات
تصویر متصرفات
تملکات و هر چیز که در تصرف کسی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلفات
تصویر مخلفات
اشیا و اموالی که از کسی باقی مانده، اشیا و لوازم خانه، خوردنی هایی که به عنوان چاشنی به غذای اصلی اضافه شده یا همراه آن خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخافات
تصویر مخافات
جمع مخافه، ترس ها بیم ها جمع مخافت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخلفه، مانداک ها مردری ها رخن ها، مانه ها جمع مخلفه. آنچه که از میت بمیراث مانده متروکات، اشیا و لوازم خانه: اثاثه ومخلفات خانه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مزار، مستیگاهان گور ها و مسیتنامه نوشته ای که پیرامون مسیتگاهان و گور ها فراهم آید جمع مزار: زیارتگاهها: واضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر ومصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است، قبرها آرامگاهها، کتابی که از زیارتگاهها و قبرها بحث کند: مزارات تبریز مزارات شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزخرفه
تصویر مزخرفه
مزخرفه در فارسی مونث مزخرف بنگرید به مزخرف
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مزوره، ریویدگان ساختگی ها بیماربا ها جمع مزوره (مزور) : ومصنوعات خاص طبیعت کلی بر مثال مزورات است از مصنوعات نفس کلی... (جامع الحکمتین) جمع مزوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موخرات
تصویر موخرات
جمع موخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلفات
تصویر مخلفات
((مُخَ لَ فّ))
خوردنی هایی که با غذای اصلی مصرف می شود، وسیله های جانبی یا فرعی یک دستگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزخرف
تصویر مزخرف
لیچار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرفات
تصویر خرفات
حکایات و قصه ها و افسانه ها و داستانهای خوش و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزخرف
تصویر مزخرف
سخن بیهوده، بی اصل و دروغ که مثل سخن راست آراسته شده باشد، بی ارزش، پست، آراسته شده با چیزهای فریبنده
فرهنگ فارسی عمید
آراسته، ظاهر، آرایش داده شده، سخنان و حرفهای بیهوده و باطل و دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزخرف
تصویر مزخرف
((مُ زَ رَ))
آراسته شده با چیزهای فریبنده، سخن بی اصل و بی معنی، زراندود، بی ارزش، بیهوده، زشت، ناپسند
فرهنگ فارسی معین