- مزبور
- نوشته، نوشته شده، ذکر شده
معنی مزبور - جستجوی لغت در جدول جو
- مزبور
- نوشته شده، مکتوب
- مزبور ((مَ))
- نوشته شده، اشاره شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مزبوره در فارسی: مونث مزبور نبشته و چاه به سنگ بر آورده چاه سنگچین مونث مزبور: وی پس از انتصاب بحکومت بلاد مزبروه در شهور احدی و اربعین و ستمائه بخراسان رسید
ناچار، وادار
آنکه موهای بور دارد
کسی که از خود اختیار ندارد، آنکه به زور به کاری واداشته شده، ناگزیر، ناچار
پر فرزند
مضطر، ناگزیر، بی اختیار
بخت بر گشته، زخمی خسته، توانگر
نوشته شده، مکتوب
کارگر روزانه، اجیر، مزدبر
مزمار بنگرید به مزمار
در گور، پوشیده
کسی که برای دیگری کار می کند و مزد می گیرد، مزدبر، مزدگیر، کارگر
نوشته، کتاب، کتاب داوود پیغمبر
تزویر کننده، دورو، دروغ گو، دروغ پرداز
ساختگی، دروغی، غذای مخصوص بیمار، مزوّره
کتاب آسمانی داوود (از انبیا و پادشاهان بنی اسرائیل)، مزامیر
کلک خامه
دروغگو، تزویر کننده
زیارت شده