مداوات ملاینه. مصانعه. دشمنی پنهان. (یادداشت مؤلف). مداجاه: شرعه ولا و شرب هواء ایشان از تغییر زمان و تکدیر حدثان و نوازغ مداجات و شوائب ممارات مبرا ماند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 197). میان حضرت فارس و ایگ به حکم تلاصق دیار مداجاتی که پیوسته بوده است قائم بود. (المضاف الی بدایع الازمان ص 32). مردم هنگام مداجات چون به مهاجات یکدیگر را بنکوهند به سگ ماننده کنند. (مرزبان نامه)
مداوات ملاینه. مصانعه. دشمنی پنهان. (یادداشت مؤلف). مداجاه: شرعه ولا و شرب هواء ایشان از تغییر زمان و تکدیر حدثان و نوازغ مداجات و شوائب ممارات مبرا ماند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 197). میان حضرت فارس و ایگ به حکم تلاصق دیار مداجاتی که پیوسته بوده است قائم بود. (المضاف الی بدایع الازمان ص 32). مردم هنگام مداجات چون به مهاجات یکدیگر را بنکوهند به سگ ماننده کنند. (مرزبان نامه)
مؤنث مزجی ̍. چیز اندک وبی قدر. (ناظم الاطباء). اندک و بی اعتبار. (آنندراج) (فرهنگ نظام). کم. ناچیز. قلیل. پست. ناقابل. اسم مفعول از ازجاء، به معنی چیزی به سهولت از جای به جای بردن. چون متاع قلیل به سهولت از جای به جای برده می شود لهذا متاع قلیل را بضاعت مزجات گویند. (از آنندراج). برتقدیری از ازجاء باشد که باب افعال است. در اصل مزجیه بوده و بر وزن مکرمه حرف یاء به جهت فتح ماقبل الف گشته مزجات گردید چون که لفظ بضاعت به سبب وجود تاء مؤنث لفظی است لهذا لفظ او را به مزجات که صیغۀ مؤنث است، صفت آوردند. (غیاث) (فرهنگ نظام). - بضاعت مزجات، بضاعتی اندک. (مهذب الاسماء). که به کمال خویش نرسیده است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و بضاعت مزجات به حضرت عزیز آورده... (گلستان). ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست گر رد کنی بضاعت مزجات ور قبول. سعدی. ، رانده یعنی اندک. (ترجمان علامه جرجانی ص 84) ، سخیف. سخیفه. ترهات. لاطائل. بیهوده. بی مصرف. یسیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مؤنث مُزجی ̍. چیز اندک وبی قدر. (ناظم الاطباء). اندک و بی اعتبار. (آنندراج) (فرهنگ نظام). کم. ناچیز. قلیل. پست. ناقابل. اسم مفعول از ازجاء، به معنی چیزی به سهولت از جای به جای بردن. چون متاع قلیل به سهولت از جای به جای برده می شود لهذا متاع قلیل را بضاعت مزجات گویند. (از آنندراج). برتقدیری از ازجاء باشد که باب افعال است. در اصل مزجیه بوده و بر وزن مکرمه حرف یاء به جهت فتح ماقبل الف گشته مزجات گردید چون که لفظ بضاعت به سبب وجود تاء مؤنث لفظی است لهذا لفظ او را به مزجات که صیغۀ مؤنث است، صفت آوردند. (غیاث) (فرهنگ نظام). - بضاعت مزجات، بضاعتی اندک. (مهذب الاسماء). که به کمال خویش نرسیده است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و بضاعت مزجات به حضرت عزیز آورده... (گلستان). ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست گر رد کنی بضاعت مزجات ور قبول. سعدی. ، رانده یعنی اندک. (ترجمان علامه جرجانی ص 84) ، سخیف. سخیفه. ترهات. لاطائل. بیهوده. بی مصرف. یسیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
راز گفتن با کسی. (آنندراج). راز و نیاز. نجوی کردن. مسارّه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجاه: علی گوش بر دهن رسول نهاد و رسول ساعتی مناجات بکرد و سخن نرم در گوش علی گفت. (قصص الانبیاء ص 240). تو ای نتیجۀ دولت نجات احراری که با تو دولت پاینده را مناجات است. امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 129). گهی با می گسارم انده خویش گهی با جام باشم در مناجات. سنائی (دیوان چ مصفا ص 395). یک بار مناجات تو دروصل شنیدم بار دگر امید مناجات تو دارم. سنائی (ایضاً ص 472). با قدح و بلبله تسبیح کرد با دف و طنبور مناجات کرد. سنائی (دیوان چ مصفا ص 74). شاهزاده به قوت حس سمع مناجات ایشان را ادراک کرد و از بیم بر خود بلرزید. (سندبادنامه ص 141). بنفشه با شقایق در مناجات شکر می گفت فی التأخیر آفات. نظامی. رجوع به مناجاه شود. ، رازگویی به درگاه خدای تعالی و عرض نیاز و درخواست از درگاه خدای تعالی. (ناظم الاطباء) : گروهی در انس به وی در مناجات بدان درجه رسیده اند که آتش در دیگر جانب سرای افتاده است خبر نداشته اند. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 854). علامت پنجم آنکه بر خلوت و مناجات حریص باشد. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 854). وحی آمد به داود (ع) که اولیاء مرا با اندوه و... کار است که آن حلاوت مناجات من در دل ایشان بیفزاید. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 857). پیران بنی اسرائیل گفتند ما نیز خواهیم که سخن خدای تعالی بشنویم و ترا پیش قوم گواهی دهیم. چون مناجات همی شنیدند گفتند: تا به دیدار نبینیم باور نداریم. (مجمل التواریخ والقصص). بیان مناجات ایشان در قرآن مجید بر این نسق دارد: یا ویلنا من بعثنا... (کلیله و دمنه). هر آن روزی که باشم در خرابات همی نالم چو موسی درمناجات. سنائی (دیوان چ ص 394). ای محب جمال حضرت غیب تا نجوئی وصال طلعت غیب نکشی شربت ملاقاتش نچشی لذت مناجاتش. سنائی (حدیقهالحقیقه چ مدرس رضوی ص 109). پس از طبقۀ انبیا، اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقاماتند... به کمال کرم و نهایت حکمت ایجاد فرمود. (اسرارالتوحید چ صفا ص 4). هر زمانی چنار سوی فلک به مناجات دست بردارد. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 124). وآن پیر کو خلیفه کتاب دل من است چون صبح دید سر به مناجات درگشاد. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 760). دیر است که در ضمن این مناجات با خدای عز و جل عهدها رفته است... که به هیچکس و ناکس از خوانندگان دین و دنیا عبد و خادم ننویسم. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 369). در طی مناجات سحرگاهی از درگاه الهی درخواسته می آید تا آن زمان انس و اوان سلوت را مکرر گرداناد. (منشآت خاقانی ایضاً ص 96). نی مرد مناجاتم نی رندخراباتم نی درخور محرابم نی در صف خمارم. عطار. عبادت خدای تعالی در سه نوع محصور تواند بود، اول آنچه تعلق به ابدان دارد، مانند صلوه و صیام و وقوف به مواقف شریفه از جهت دعا و مناجات. (اخلاق ناصری). گفت همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات. (گلستان). درویشی در مناجات می گفت: یارب بر بدان رحمت کن. (گلستان). پس از چند روز که از مناجات بازآمد... (گلستان). نیز شیطان در هیچ وقت بر حال مؤمن چندان غیرت نبرد که در حال صلوه و وقت قرب و مناجات او با خداوند تعالی. (مصباح الهدایه چ همایی ص 289). امداد روح قرب و منادات و ذوق انس و مناجات ازهیأت صلوه به وجود مصلی متصل و متواتر باشد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 170). طبقۀ دیگر اهل مناجات که بواسطۀ معانی ابیات که در سماع شنوند با حق به دل خطاب کنند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 194). پس اگر نطق لسان حاکی و ترجمان نطق دل نباشد مصلی نه متکلم بود به طریق مناجات با حق تعالی و نه مستمع به طریق فهم از او. (مصباح الهدایه ایضاً ص 305). - مناجات کردن، دعا کردن به درگاه خدای تعالی. راز و نیاز کردن با خدا. راز گفتن با خدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس این قوم موسی هفتاد تن بر آن کوه برآمدند و آنجا بایستادند تا موسی مناجات بکرد. (ترجمه تفسیر طبری چ یغمایی ج 1 ص 70). عاقل آن است که وی راچهار ساعت بود، ساعتی در حساب خویش کند و ساعتی با حق تعالی مناجات کند و... (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 764). شب درآید تا زحمت عوایق برخیزد و وی به خلوت با دوست مناجات کند. (کیمیای سعادت ایضاً ص 854). ایزدتعالی او را نبوت داد و با موسی مناجات کرد. (مجمل التواریخ و القصص). به هر فتحی همی کرده ست با ایزد مناجاتی که اسبش طور سینا گشت و او موسی عمران شد. امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 170). در بند غزان شبی مناجاتی کرد که الهی مرا از تمتع دنیایی هیچ باقی نمانده است جز سه آرزو. (لباب الالباب چ نفیسی ص 41). ما ره ز قبله سوی خرابات می کنیم پس در قمارخانه مناجات می کنیم. عطار (دیوان چ تقی تفضلی ص 509). چنانکه موسی علیه السلام با حضرت عزت مناجات کرد که الهی من اهلک. (مصباح الهدایه چ همایی ص 356). ، (اصطلاح تصوف) مناجات عبارت از مخاطبت اسرار است در مقام صفای اذکار برای ملک جبار. (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی سجادی)
راز گفتن با کسی. (آنندراج). راز و نیاز. نجوی کردن. مُسارَّه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجاه: علی گوش بر دهن رسول نهاد و رسول ساعتی مناجات بکرد و سخن نرم در گوش علی گفت. (قصص الانبیاء ص 240). تو ای نتیجۀ دولت نجات احراری که با تو دولت پاینده را مناجات است. امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 129). گهی با می گسارم انده خویش گهی با جام باشم در مناجات. سنائی (دیوان چ مصفا ص 395). یک بار مناجات تو دروصل شنیدم بار دگر امید مناجات تو دارم. سنائی (ایضاً ص 472). با قدح و بلبله تسبیح کرد با دف و طنبور مناجات کرد. سنائی (دیوان چ مصفا ص 74). شاهزاده به قوت حس سمع مناجات ایشان را ادراک کرد و از بیم بر خود بلرزید. (سندبادنامه ص 141). بنفشه با شقایق در مناجات شکر می گفت فی التأخیر آفات. نظامی. رجوع به مناجاه شود. ، رازگویی به درگاه خدای تعالی و عرض نیاز و درخواست از درگاه خدای تعالی. (ناظم الاطباء) : گروهی در انس به وی در مناجات بدان درجه رسیده اند که آتش در دیگر جانب سرای افتاده است خبر نداشته اند. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 854). علامت پنجم آنکه بر خلوت و مناجات حریص باشد. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 854). وحی آمد به داود (ع) که اولیاء مرا با اندوه و... کار است که آن حلاوت مناجات من در دل ایشان بیفزاید. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 857). پیران بنی اسرائیل گفتند ما نیز خواهیم که سخن خدای تعالی بشنویم و ترا پیش قوم گواهی دهیم. چون مناجات همی شنیدند گفتند: تا به دیدار نبینیم باور نداریم. (مجمل التواریخ والقصص). بیان مناجات ایشان در قرآن مجید بر این نسق دارد: یا ویلنا من بعثنا... (کلیله و دمنه). هر آن روزی که باشم در خرابات همی نالم چو موسی درمناجات. سنائی (دیوان چ ص 394). ای محب جمال حضرت غیب تا نجوئی وصال طلعت غیب نکشی شربت ملاقاتش نچشی لذت مناجاتش. سنائی (حدیقهالحقیقه چ مدرس رضوی ص 109). پس از طبقۀ انبیا، اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقاماتند... به کمال کرم و نهایت حکمت ایجاد فرمود. (اسرارالتوحید چ صفا ص 4). هر زمانی چنار سوی فلک به مناجات دست بردارد. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 124). وآن پیر کو خلیفه کتاب دل من است چون صبح دید سر به مناجات درگشاد. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 760). دیر است که در ضمن این مناجات با خدای عز و جل عهدها رفته است... که به هیچکس و ناکس از خوانندگان دین و دنیا عبد و خادم ننویسم. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 369). در طی مناجات سحرگاهی از درگاه الهی درخواسته می آید تا آن زمان انس و اوان سلوت را مکرر گرداناد. (منشآت خاقانی ایضاً ص 96). نی مرد مناجاتم نی رندخراباتم نی درخور محرابم نی در صف خمارم. عطار. عبادت خدای تعالی در سه نوع محصور تواند بود، اول آنچه تعلق به ابدان دارد، مانند صلوه و صیام و وقوف به مواقف شریفه از جهت دعا و مناجات. (اخلاق ناصری). گفت همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات. (گلستان). درویشی در مناجات می گفت: یارب بر بدان رحمت کن. (گلستان). پس از چند روز که از مناجات بازآمد... (گلستان). نیز شیطان در هیچ وقت بر حال مؤمن چندان غیرت نبرد که در حال صلوه و وقت قرب و مناجات او با خداوند تعالی. (مصباح الهدایه چ همایی ص 289). امداد روح قرب و منادات و ذوق انس و مناجات ازهیأت صلوه به وجود مصلی متصل و متواتر باشد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 170). طبقۀ دیگر اهل مناجات که بواسطۀ معانی ابیات که در سماع شنوند با حق به دل خطاب کنند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 194). پس اگر نطق لسان حاکی و ترجمان نطق دل نباشد مصلی نه متکلم بود به طریق مناجات با حق تعالی و نه مستمع به طریق فهم از او. (مصباح الهدایه ایضاً ص 305). - مناجات کردن، دعا کردن به درگاه خدای تعالی. راز و نیاز کردن با خدا. راز گفتن با خدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس این قوم موسی هفتاد تن بر آن کوه برآمدند و آنجا بایستادند تا موسی مناجات بکرد. (ترجمه تفسیر طبری چ یغمایی ج 1 ص 70). عاقل آن است که وی راچهار ساعت بود، ساعتی در حساب خویش کند و ساعتی با حق تعالی مناجات کند و... (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 764). شب درآید تا زحمت عوایق برخیزد و وی به خلوت با دوست مناجات کند. (کیمیای سعادت ایضاً ص 854). ایزدتعالی او را نبوت داد و با موسی مناجات کرد. (مجمل التواریخ و القصص). به هر فتحی همی کرده ست با ایزد مناجاتی که اسبش طور سینا گشت و او موسی عمران شد. امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 170). در بند غزان شبی مناجاتی کرد که الهی مرا از تمتع دنیایی هیچ باقی نمانده است جز سه آرزو. (لباب الالباب چ نفیسی ص 41). ما ره ز قبله سوی خرابات می کنیم پس در قمارخانه مناجات می کنیم. عطار (دیوان چ تقی تفضلی ص 509). چنانکه موسی علیه السلام با حضرت عزت مناجات کرد که الهی من اهلک. (مصباح الهدایه چ همایی ص 356). ، (اصطلاح تصوف) مناجات عبارت از مخاطبت اسرار است در مقام صفای اذکار برای ملک جبار. (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی سجادی)
به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. (آنندراج). مفاجاه. ناگاه گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا و مفاجاه و مفاجاءه شود. - به مفاجات، ناگهان. به ناگاه. بغتهً: به بعضی متنزهات خویش رفته وکنیزکی از جملۀ سراری بود با خویشتن برده و در حالت مباشرت او به مفاجات فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 107). دو سال پادشاهی کرد در جمادی الاخر سنۀ سبع و سبعین و ثلث مائه به مفاجات فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 312). - مرگ مفاجات، مرگ ناگهانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا شود. - موت مفاجات، مرگ ناگهانی. مرگ مفاجات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امثال: حکم حاکم مرگ مفاجات. (امثال و حکم ج 2 ص 699)
به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. (آنندراج). مفاجاه. ناگاه گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا و مفاجاه و مفاجاءه شود. - به مفاجات، ناگهان. به ناگاه. بغتهً: به بعضی متنزهات خویش رفته وکنیزکی از جملۀ سراری بود با خویشتن برده و در حالت مباشرت او به مفاجات فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 107). دو سال پادشاهی کرد در جمادی الاخر سنۀ سبع و سبعین و ثلث مائه به مفاجات فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 312). - مرگ مفاجات، مرگ ناگهانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا شود. - موت مفاجات، مرگ ناگهانی. مرگ مفاجات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امثال: حکم حاکم مرگ مفاجات. (امثال و حکم ج 2 ص 699)
جمع واژۀ مجاجه، آنچه از دهن بیرون ریزند. آب دهن که بیرون افکنند: چون نفثات سحر کلام و مجاجات اقلام امیرخاقانی. (مرزبان نامه). و رجوع به مجاج و مجاجه شود
جَمعِ واژۀ مجاجه، آنچه از دهن بیرون ریزند. آب دهن که بیرون افکنند: چون نفثات سحر کلام و مجاجات اقلام امیرخاقانی. (مرزبان نامه). و رجوع به مجاج و مجاجه شود
جمع واژۀ مزار. مقابر. رجوع به مزار شود: ناگاه از فضل باری تبارک و تعالی همان روز مردی عجمی با من پیوست که او از آذربایجان بود و یک بار دیگر آن مزارات متبرکه را دریافته بود. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 26)
جَمعِ واژۀ مزار. مقابر. رجوع به مزار شود: ناگاه از فضل باری تبارک و تعالی همان روز مردی عجمی با من پیوست که او از آذربایجان بود و یک بار دیگر آن مزارات متبرکه را دریافته بود. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 26)
راز و نیاز کردن با کسی نجوی کردن با کسی، با خدا راز و نیاز کردن، پی بردن بعقاید نهانی یکدیگر: (اگر تکلف در توقف داری بصحبت و محرومیت لایق تر افتد و معول در این معانی بر معاینه ضمایر و مناجات عقاید تواند بود) (کلیله مصحح مینوی. 249)، راز گویی، عرض نیاز بدرگاه خدا
راز و نیاز کردن با کسی نجوی کردن با کسی، با خدا راز و نیاز کردن، پی بردن بعقاید نهانی یکدیگر: (اگر تکلف در توقف داری بصحبت و محرومیت لایق تر افتد و معول در این معانی بر معاینه ضمایر و مناجات عقاید تواند بود) (کلیله مصحح مینوی. 249)، راز گویی، عرض نیاز بدرگاه خدا
جمع مزاوجه، جفت گشت ها جفتگشتان زنا شویی ها جمع مزاوجه مزاوجه ها، اختلاط و امتزاج عناصر که باعث پدید آمدن موالید ثلاثه میباشد. این امتزاج را مزاوجات اربعه هم نامند
جمع مزاوجه، جفت گشت ها جفتگشتان زنا شویی ها جمع مزاوجه مزاوجه ها، اختلاط و امتزاج عناصر که باعث پدید آمدن موالید ثلاثه میباشد. این امتزاج را مزاوجات اربعه هم نامند
جمع مزار، مستیگاهان گور ها و مسیتنامه نوشته ای که پیرامون مسیتگاهان و گور ها فراهم آید جمع مزار: زیارتگاهها: واضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر ومصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است، قبرها آرامگاهها، کتابی که از زیارتگاهها و قبرها بحث کند: مزارات تبریز مزارات شیراز
جمع مزار، مستیگاهان گور ها و مسیتنامه نوشته ای که پیرامون مسیتگاهان و گور ها فراهم آید جمع مزار: زیارتگاهها: واضعاف آن بر عمارت مساجد و معابد و اربطه و مدارس و قناطر ومصانع و مزارات متبرک و بقاع خیر صرف کرده است، قبرها آرامگاهها، کتابی که از زیارتگاهها و قبرها بحث کند: مزارات تبریز مزارات شیراز