جدول جو
جدول جو

معنی مریسیه - جستجوی لغت در جدول جو

مریسیه(مَ سی یَ)
باد جنوب که از جانب مریس آید، و مریس در ادنای بلاد نوبه قرار دارد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آریسته
تصویر آریسته
(پسرانه)
آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بریسکه
تصویر بریسکه
(پسرانه)
نگارش کردی: بریسکه، بروسکه، نگا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریسیده
تصویر ریسیده
تابیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
نامه، به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ سی یَ)
فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهم االسلام. (الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
مصغر مرسوع. نام چاهی یا آبی بنی خزاعه را، بر یک روزه راه از فرع، و غزوۀ بنی المصطلق را غزوۀ مریسیع نیز نامند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
نفح الطیب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
شهری است از اعمال قرمونه در اندلس. (از معجم البلدان). شهری به جنوب شرقی اسپانیا. (رحلۀ ابن جبیر). شهری است بر کرانۀ خلیج دریای روم (به اندلس) جائی با نعمت. (حدود العالم). شهری است در جنوب اسپانیا با 257 هزار تن سکنه. مرابطون در سال 1078 میلادی وموحدون به سال 1172 میلادی آن را اشغال کردند و به سال 1266 میلادی به دست اسپانیا افتاد و آن از مراکز صنعتی است. نام ناحیتی به مشرق اندلس و نام شهری بدانجا دارای صد و پنجاه و هشت هزار سکنه و محصول آن پرتقال و لیمو و پیله است. (یادداشت مرحوم دهخدا). منسوب به آن مرسی باشد. (از الانساب سمعانی). مورسی. مورثیا
لغت نامه دهخدا
(مَ سی ی)
منسوب به مریس از نوبه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بشر بن غیاث بن ابی کریمه مشهور به عبدالرحمان مریسی و مکنی به ابوعبدالرحمن. از فقهای معتزلی بود و اطلاعی در فلسفه نیز داشت. فرقۀ مریسیه که قائل به ارجاء هستند بدو منسوبند. جد او از موالی زید بن خطاب بود، و برخی گویند که پدرش یهودی بود. نسبت مریسی به درب المریس در بغداد است، که وی ساکن آنجابود. در زمان هارون الرشید مورد آزار و اذیت قرار گرفت، و در حدود 70 سال عمر کرد و به سال 218 هجری قمریدرگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 27 از وفیات الاعیان والنجوم و الزاهره و تاریخ بغداد و لسان المیزان)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ یَ)
قریه ای است در مصر. (از معجم البلدان) ، ولایتی است در ناحیۀ صعید، خرهای معروف مصری را از این مکان می آورند که رونده ترین و بهترین خرها هستند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مریمیه
تصویر مریمیه
مریم نخودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
نامه و پیغام کردن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسیه
تصویر متاسیه
مونث متاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروسیه
تصویر فروسیه
از ریشه پارسی فروسه بنگرید به فروسه و دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنسیه
تصویر فرنسیه
زبان فرانسوی، زن فرانسوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریزیه
تصویر غریزیه
مونث غریزی: حرارت غریزیه
فرهنگ لغت هوشیار
هنبازیان علی علیه السلام را در پیامبری هنباز محمدصلی الله علیه وآله می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریسیده
تصویر ریسیده
تابیده شده تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریحیه
تصویر اریحیه
فراخ خویی، شادی (از بخشش)، دهش سرشتی انگلیسی سرگرش
فرهنگ لغت هوشیار
پیرون ابومحمدحسن شریعی بودندازپیروان حسن عسکری علیه السلام ونخستین کسی بودکه خودرا (باب) یادرخواند (خاندان نوبختی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
((مُ س لِ))
به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن، نامه، مکتوب، جمع مراسلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
Correspondence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
पत्राचार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
corrispondenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
korespondencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondentie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
кореспонденція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
переписка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
Korrespondenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
চিঠিপত্র
دیکشنری فارسی به بنگالی