جدول جو
جدول جو

معنی مرهب - جستجوی لغت در جدول جو

مرهب
(مُ هََ)
نعت مفعولی از مصدر ارهاب. رجوع به ارهاب شود
لغت نامه دهخدا
مرهب
(مُ هَِ)
نعت فاعلی از مصدر ارهاب. ترساننده. (ناظم الاطباء). رجوع به ارهاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرقب
تصویر مرقب
مرقبه، جای دیدبان در بلندی، مرقب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرهم
تصویر مرهم
هر دارویی که روی زخم بگذارند
مرهم کافوری: ترکیبی از کافور، روغن زیتون و یک مرهم ساده که برای تسکین درد روی عضوی که درد می کند می مالند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرکب
تصویر مرکب
ترکیب شده، آمیخته شده، آنچه از دو یا چند جزء ترکیب شده باشد
در علم شیمی ویژگی جسمی که از دو یا چند عنصر مختلف ترکیب شده و قابل تجزیه باشد
ویژگی جسم یا ماده ای که بیش از یک عنصر در ساختمان آن باشد
ماده ای برای نوشتن یا چاپ کردن اوراق که از دوده تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتب
تصویر مرتب
آنچه اجزای آن در جای خود گذاشته شده، بانظم، دائماً، همیشه، منسجم، استوار، آنکه راتبه و مواجب می گرفته است
مرتب کردن (ساختن): نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرحب
تصویر مرحب
مرحبا، کلمه ای که برای تحسین به کار می رود، آفرین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرکب
تصویر مرکب
هرچه بر آن سوار شوند، حیوانی که بر آن سوار شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
زراندود، طلاکاری شده، زرکوبی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرجب
تصویر مرجب
مهیب، معظم، بزرگ، باشکوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترهب
تصویر ترهب
راهب شدن، عبادت کردن، پرستش
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ بِ / مُ رَ بَ)
نعت فاعلی و مفعولی از مصدررهبله. متکلم و سخن گوینده با سخن مبهم که بفهم نیاید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرکب
تصویر مرکب
آنچه که بر آن سوار شوند، سواری، بارگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مروب
تصویر مروب
تغار ماست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضهب
تصویر مضهب
بریان نیم پخته، گوشت تکه تکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهب
تصویر منهب
اسپ تیز تک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهرب
تصویر مهرب
فرارگاه، محل فرار، جای گریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهب
تصویر موهب
بخشش و عطا
فرهنگ لغت هوشیار
شمشیر تیز، اسپ باریک شکم در یکی از فرهنگ ها مرهفه اسپ لاغرمیان دانسته شده لاغر میانی در اسپ بر ارزش آن می افزاید از سعدی: اسپ لاغر میان به کار آید روز میدان نه گاو پرواری ولی باریک شکمی و برجستگی یا نمایانی استخوان ها آک (عیب) اسپ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرهم
تصویر مرهم
آنچه بر جراحت نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریب
تصویر مریب
صاحب شک و تهمت، بشک شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرقب
تصویر مرقب
مرقبه: دیدگاه دید بانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترهب
تصویر مترهب
ترساننده، پرستنده پرستش کننده عابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
راه، روش، طریقه، کیش زر اندود کننده طلا کاری و تذهیب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرطب
تصویر مرطب
تری دهنده، رطوبت زاینده
فرهنگ لغت هوشیار
برانگیخته برانگیزنده ترغیب شده تشویق شده. ترغیب کننده مشوق جمع مرغبین: بر هر مایه دار بمعنی... که رسیدم او را بر اتما آن مرغب و محرض یافتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتب
تصویر مرتب
منظم کننده، ترتیب دهنده، مرتبه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجب
تصویر مرجب
با شکوه بزرگ، با هیبت، با مهابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحب
تصویر مرحب
فراخ شدن، فراخی، بزرگی، گشادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرهب
تصویر سرهب
کانا، پرنوش، پرخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهب
تصویر ترهب
راهب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهب
تصویر ترهب
((تَ رَ هُّ))
پارسا شدن، راهب شدن، پرستش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
آیین، کیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرتب
تصویر مرتب
بسامان، سازمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرکب
تصویر مرکب
آمیخته، همکرد، دوات، رهوار
فرهنگ واژه فارسی سره