مرغدانی. آشیانۀ مرغان. جای مرغ. خانه ای که برای نگاهداری مرغ کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، کنایه از خانه یا وثاقی کوچک و بد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مرغدانی شود
مرغدانی. آشیانۀ مرغان. جای مرغ. خانه ای که برای نگاهداری مرغ کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، کنایه از خانه یا وثاقی کوچک و بد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مرغدانی شود
طبق پهن چوبین باشد. (برهان) (آنندراج). طبقی است. (شرفنامۀ منیری). طبق چوبین. (ناظم الاطباء) ، و طبق و سبد پهنی را نیز گویندکه از شاخهای باریک چوب بید ببافند. (برهان) (آنندراج). سبدی است که از بید ببافند. (شرفنامۀ منیری). سبدی که از شاخه های باریک بید سازند. (ناظم الاطباء). و بکسر تحتانی هم آمده است که بر وزن سختیان باشد. (برهان) (آنندراج). و رجوع به تریان و ترنیان شود
طبق پهن چوبین باشد. (برهان) (آنندراج). طبقی است. (شرفنامۀ منیری). طبق چوبین. (ناظم الاطباء) ، و طبق و سبد پهنی را نیز گویندکه از شاخهای باریک چوب بید ببافند. (برهان) (آنندراج). سبدی است که از بید ببافند. (شرفنامۀ منیری). سبدی که از شاخه های باریک بید سازند. (ناظم الاطباء). و بکسر تحتانی هم آمده است که بر وزن سختیان باشد. (برهان) (آنندراج). و رجوع به تریان و ترنیان شود
اصل آن ظاهراً ’ماربن’ است چه بدانجا مار فراوان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی از بخشهای شهرستان سنندج و مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال و غرب به کشور عراق، از جنوب بخش رزآب (اورامان) ، از غرب به بخش مرکزی سنندج، از شمال و شرق به دهستان خور خوره از بخش بانۀ شهرستان سقز. هوای بخش نسبت به پستی و بلندی متغیر است بدین ترتیب که هوای نقاط مرتفع کوهستانی سردسیر سالم و قسمت کنار دریاچه زریوار سردو معتدل مرطوب و کنار رودخانه ها سرد و معتدل است. ارتفاعات: کوههای بخش مریوان از شعب و یال های کوه مرتفع چهل چشمه گلباغی است و بشرح زیر در این بخش مشاهده می شود: کوه هزار مرگه بلندترین کوه بخش مریوان در شمال خاور بخش واقع و ارتفاع آن از سطح دریا 2707 متر است. از این کوه که یکی از شعب کوه چهل چشمه است سه شعبه اصلی و یال های متعددی بشرح زیر منشعب می گردد: 1- به طرف باختر، این شعبه معروف به سلسله پشت شهیدان است. بخش مریوان در جنوب و درۀ شیلر کشور عراق در شمال آن واقع و خط الرأس آن مرز ایران و عراق محسوب میگردد، قلل این سلسله به نام شاخ برانه، برده شره، هزار ماله، مارو، نامیده میشود. بلندترین قلۀ آن برده شره است. با ارتفاع 2491 متر. 2- شعبه شمال غربی: این رشته تقریباً موازی با شعبه اول در شمال دره شیلر کشیده شده و خط الرأس آن نیز مرز ایران و عراق محسوب می شود. بخش بانه در دره و دامنه های شمالی آن واقع و شرح آن در بخش بانه داده شده است. 3- شعبه جنوب شرقی: این رشته همه جابین بخش مریوان و بخش دیواندره واقع شده قسمتی از قراء دهستان سرشیو این بخش در دره های جنوبی این سلسله قرار گرفته اند. 4- از دو شعبه اول و سوم مشروحۀ بالا یال های متعددو شعب کوچکی به طرف جنوب و باختر منشعب تا بخش رزاب ادامه داشته بالاخره به رودخانه سیروان منتهی می گردند. قلل مرتفع کوههای مذکور در این بخش عبارتند از: قلۀ سلطان احمد در شمال غربی آبادی قطوند به ارتفاع 2652 متر. قله در شمال گردنۀ گاران 2463 متر قله کوه پیرالیاس جنوب گردنه گاران 2597 متر. دامنه و سینۀ کوههای بخش مریوان خاکی و پوشیده از جنگل تنک. شیب دره ها نسبهً تند، راههای آن محدود در قسمت های علیا صعب العبور است. جلگه و دشت: 1- در غرب بخش طرفین رودخانه قزلجه بعرض 2 الی 3 کیلومتر. 2- اطراف دریاچه زریوار بعرض یک کیلومتر. 3- جنوب و غرب دژ شاهپور بعرض 2 و طول 8 کیلومتر. 4- جنوب غربی دریاچه بین آبادی در زیان - نی - دژ شاهپور بعرض 2 الی 3 و طول 8 کیلومتر دشت حاصل خیز مسطحی وجود دارد در صورتی که به این دشتها توجه شود محصول عمده ای برداشته خواهد شد. آبادیهائی که از این دشتها استفادۀ زراعی مینمایند عموماً در دامنۀ ارتفاعات مجاور واقع شده است و دریاچۀ زریوار در مرکز آن قرار گرفته است. رودخانه های مهم آن بخش به شرح زیر است: 1-رود خانه گردلان، این رودخانه از رودهای غربی کوه هزار مرگه و دره های جنوبی دره ترکان و برده شره سرچشمه گرفته از کنار آبادیهای گویله، چناره، ویله، ننه، گذشته و وارد بخش رزآب میگردد. رودهای کوچک دره قامشلی، زویران، باغان، عصرآباد، نشکاش، دری به آن ملحق میشوند. 2- رود خانه چاولکان، ده بنیاد، گلچیدر که از ارتفاعات سنگ سفید، قرازه، درویش اولیا سرچشمه گرفته از حدود پاسگاه نظامی قطوند بهم ملحق شده در شمال آبادی پلیان دره با رود خانه دروزان یکی شده بطرف بخش رزآب میرود. 3- رود خانه قزلجه، این رودخانه از دره های جنوبی کوه هزارماله و ده های شرقی آبادیهای شیخان، انجیران، گاگل، سرچشمه گرفته در 4 کیلومتری شمال غربی باشه از کشور ایران خارج شده وارد عراق می شود و بقیۀ رودخانه های کوهستانی بخش به این سه رودخانه متصل میشود. دریاچه: دریاچۀ کوچک زریوار در 3کیلومتری غرب دژ شاهپور واقع شده طول آن در حدود 8 و عرض آن 3 کیلومتر میباشد. رودخانه ای وارد آن نمی شود و در کف آن چشمه هائی وجود دارد که در حال جوشش است. بهار آب آن زیاد و بطرف جنوب شرقی جاری می شود. در سالهای خیلی سرد آب دریاچه یخ می بندد در این موقع محل چشمه های بزرگ در وسط دریاچه مشاهده میشود زیرا در آن نقاط یخ بسته نمیشود. آب دریاچه شیرین، حداکثر عمق در حدود 20 متر است و تابستان از آب آن کاسته شده طول آن به 5 و عرض آن به 1 الی 2 کیلومتر میرسد. راه: در سالهای قبل از سنندج به دژشاهپور مرکز بخش مریوان راه شوسه احداث شده و از مرکز بخش به آبادی باشه کنار مرز ایران و عراق و از طریق بهرام آباد به رز آب مرکز بخش آویهنگ نیز راه شوسه ای احداث گردیده است. سازمان: بخش مریوان از نظر ادارۀ کل آمار از یک دهستان و از نظر تقسیمات فرمانداری از چهار دهستان به نام مرکزی، بالک، ویسه. سرشیو تشکیل شده است. بنا بر آمار بخش مریوان از 122 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 18 هزارنفر است. مرکز بخش قصبۀ دژشاهپور، واقع در130 کیلومتری سنندج است. زبان مادری ساکنین بخش کردی است. محصول عمده بخش به ترتیب اهمیت عبارت است از توتون، گندم، جو، لبنیات، مختصر حبوبات، از جنگلهای بخش مازو و سیچکه و گزنگبین به دست می آید. برخی از ساکنین نزدیک به راه شوسه زغال چوب تهیه می کنند و به سنندج حمل می نمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
اصل آن ظاهراً ’ماربن’ است چه بدانجا مار فراوان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی از بخشهای شهرستان سنندج و مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال و غرب به کشور عراق، از جنوب بخش رزآب (اورامان) ، از غرب به بخش مرکزی سنندج، از شمال و شرق به دهستان خور خوره از بخش بانۀ شهرستان سقز. هوای بخش نسبت به پستی و بلندی متغیر است بدین ترتیب که هوای نقاط مرتفع کوهستانی سردسیر سالم و قسمت کنار دریاچه زریوار سردو معتدل مرطوب و کنار رودخانه ها سرد و معتدل است. ارتفاعات: کوههای بخش مریوان از شعب و یال های کوه مرتفع چهل چشمه گلباغی است و بشرح زیر در این بخش مشاهده می شود: کوه هزار مِرگه بلندترین کوه بخش مریوان در شمال خاور بخش واقع و ارتفاع آن از سطح دریا 2707 متر است. از این کوه که یکی از شعب کوه چهل چشمه است سه شعبه اصلی و یال های متعددی بشرح زیر منشعب می گردد: 1- به طرف باختر، این شعبه معروف به سلسله پشت شهیدان است. بخش مریوان در جنوب و درۀ شیلر کشور عراق در شمال آن واقع و خط الرأس آن مرز ایران و عراق محسوب میگردد، قلل این سلسله به نام شاخ برانه، برده شره، هزار ماله، مارو، نامیده میشود. بلندترین قلۀ آن برده شره است. با ارتفاع 2491 متر. 2- شعبه شمال غربی: این رشته تقریباً موازی با شعبه اول در شمال دره شیلر کشیده شده و خط الرأس آن نیز مرز ایران و عراق محسوب می شود. بخش بانه در دره و دامنه های شمالی آن واقع و شرح آن در بخش بانه داده شده است. 3- شعبه جنوب شرقی: این رشته همه جابین بخش مریوان و بخش دیواندره واقع شده قسمتی از قراء دهستان سرشیو این بخش در دره های جنوبی این سلسله قرار گرفته اند. 4- از دو شعبه اول و سوم مشروحۀ بالا یال های متعددو شعب کوچکی به طرف جنوب و باختر منشعب تا بخش رزاب ادامه داشته بالاخره به رودخانه سیروان منتهی می گردند. قلل مرتفع کوههای مذکور در این بخش عبارتند از: قلۀ سلطان احمد در شمال غربی آبادی قطوند به ارتفاع 2652 متر. قله در شمال گردنۀ گاران 2463 متر قله کوه پیرالیاس جنوب گردنه گاران 2597 متر. دامنه و سینۀ کوههای بخش مریوان خاکی و پوشیده از جنگل تنک. شیب دره ها نسبهً تند، راههای آن محدود در قسمت های علیا صعب العبور است. جلگه و دشت: 1- در غرب بخش طرفین رودخانه قزلجه بعرض 2 الی 3 کیلومتر. 2- اطراف دریاچه زریوار بعرض یک کیلومتر. 3- جنوب و غرب دژ شاهپور بعرض 2 و طول 8 کیلومتر. 4- جنوب غربی دریاچه بین آبادی در زیان - نی - دژ شاهپور بعرض 2 الی 3 و طول 8 کیلومتر دشت حاصل خیز مسطحی وجود دارد در صورتی که به این دشتها توجه شود محصول عمده ای برداشته خواهد شد. آبادیهائی که از این دشتها استفادۀ زراعی مینمایند عموماً در دامنۀ ارتفاعات مجاور واقع شده است و دریاچۀ زریوار در مرکز آن قرار گرفته است. رودخانه های مهم آن بخش به شرح زیر است: 1-رود خانه گردلان، این رودخانه از رودهای غربی کوه هزار مرگه و دره های جنوبی دره ترکان و برده شره سرچشمه گرفته از کنار آبادیهای گویله، چناره، ویله، ننه، گذشته و وارد بخش رزآب میگردد. رودهای کوچک دره قامشلی، زویران، باغان، عصرآباد، نشکاش، دری به آن ملحق میشوند. 2- رود خانه چاولکان، ده بنیاد، گلچیدر که از ارتفاعات سنگ سفید، قرازه، درویش اولیا سرچشمه گرفته از حدود پاسگاه نظامی قطوند بهم ملحق شده در شمال آبادی پلیان دره با رود خانه دروزان یکی شده بطرف بخش رزآب میرود. 3- رود خانه قزلجه، این رودخانه از دره های جنوبی کوه هزارماله و ده های شرقی آبادیهای شیخان، انجیران، گاگل، سرچشمه گرفته در 4 کیلومتری شمال غربی باشه از کشور ایران خارج شده وارد عراق می شود و بقیۀ رودخانه های کوهستانی بخش به این سه رودخانه متصل میشود. دریاچه: دریاچۀ کوچک زریوار در 3کیلومتری غرب دژ شاهپور واقع شده طول آن در حدود 8 و عرض آن 3 کیلومتر میباشد. رودخانه ای وارد آن نمی شود و در کف آن چشمه هائی وجود دارد که در حال جوشش است. بهار آب آن زیاد و بطرف جنوب شرقی جاری می شود. در سالهای خیلی سرد آب دریاچه یخ می بندد در این موقع محل چشمه های بزرگ در وسط دریاچه مشاهده میشود زیرا در آن نقاط یخ بسته نمیشود. آب دریاچه شیرین، حداکثر عمق در حدود 20 متر است و تابستان از آب آن کاسته شده طول آن به 5 و عرض آن به 1 الی 2 کیلومتر میرسد. راه: در سالهای قبل از سنندج به دژشاهپور مرکز بخش مریوان راه شوسه احداث شده و از مرکز بخش به آبادی باشه کنار مرز ایران و عراق و از طریق بهرام آباد به رز آب مرکز بخش آویهنگ نیز راه شوسه ای احداث گردیده است. سازمان: بخش مریوان از نظر ادارۀ کل آمار از یک دهستان و از نظر تقسیمات فرمانداری از چهار دهستان به نام مرکزی، بالک، ویسه. سرشیو تشکیل شده است. بنا بر آمار بخش مریوان از 122 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 18 هزارنفر است. مرکز بخش قصبۀ دژشاهپور، واقع در130 کیلومتری سنندج است. زبان مادری ساکنین بخش کردی است. محصول عمده بخش به ترتیب اهمیت عبارت است از توتون، گندم، جو، لبنیات، مختصر حبوبات، از جنگلهای بخش مازو و سیچکه و گزنگبین به دست می آید. برخی از ساکنین نزدیک به راه شوسه زغال چوب تهیه می کنند و به سنندج حمل می نمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان غنی بیگلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان، در 92هزارگزی شرق ماه نشان سر راه دهستان غنی بیگلو به زنجان و دامنۀ سردسیری واقع و دارای 845 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات، میوه جات و شغل مردمش زارعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان غنی بیگلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان، در 92هزارگزی شرق ماه نشان سر راه دهستان غنی بیگلو به زنجان و دامنۀ سردسیری واقع و دارای 845 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات، میوه جات و شغل مردمش زارعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام یکی از دهستان های بخش داورزن شهرستان سبزوار و محدود است از طرف شمال به دهستان مرکزی، از جنوب به کال شور (خارتوران) از غرب به بخش عباس آباد از شهرستان شاهرود، در منطقۀ جلگه واقع و آب بعضی قراء آن شوراست و قابل آشامیدن نیست. این دهستان شامل 48 آبادی بزرگ و کوچک است و جمعیت آن 6890 تن است که عموماً زارع و گله دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام یکی از دهستان های بخش داورزن شهرستان سبزوار و محدود است از طرف شمال به دهستان مرکزی، از جنوب به کال شور (خارتوران) از غرب به بخش عباس آباد از شهرستان شاهرود، در منطقۀ جلگه واقع و آب بعضی قراء آن شوراست و قابل آشامیدن نیست. این دهستان شامل 48 آبادی بزرگ و کوچک است و جمعیت آن 6890 تن است که عموماً زارع و گله دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
شهرکی است خرد (از خراسان) بر راه ری و اندر وی کشت و زرع بسیار است. (حدود العالم). نام یکی از دوازده ربع بیهق که شامل مایان، کموزد، داورزن، سد خرو، طزر، بهمن آباد، مهر (که آنجا مزارع اقلام بحری باشد) و ماشدان و سویزان. (از تاریخ بیهق ص 39). قصبه ای است مرکز دهستان مزینان بخش داورزن شهرستان سبزوار در 10هزارگزی جنوب داورزن سر راه تهران به مشهد واقع شده است آبش از قنات رود خانه داورزن محصولش غلات، پنبه، زیره و شغل مردمش زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شهرکی است خرد (از خراسان) بر راه ری و اندر وی کشت و زرع بسیار است. (حدود العالم). نام یکی از دوازده رَبع بیهق که شامل مایان، کموزد، داورزن، سد خرو، طزر، بهمن آباد، مهر (که آنجا مزارع اقلام بحری باشد) و ماشدان و سویزان. (از تاریخ بیهق ص 39). قصبه ای است مرکز دهستان مزینان بخش داورزن شهرستان سبزوار در 10هزارگزی جنوب داورزن سر راه تهران به مشهد واقع شده است آبش از قنات رود خانه داورزن محصولش غلات، پنبه، زیره و شغل مردمش زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام درختی است خاردار و به عربی آن را ام غیلان خوانند. (برهان). درخت کیکر و ببول. (الفاظ الادویه). درخت ببول که به هندی کیکر نیز گویند. در اصل ام غیلان بود که معنی آن مادر دیوان است چه ام به معنی مادر و غیلان جمع غول و لفظ ’ام’ مجازاً برای مقارنت و مجاورت می آید... پس لفظ مغیلان مفرد است و جمع مغیل نیست، چنانکه بعضی گمان برند... (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، درختی خاردار که در مصر و عربستان فراوان و شبیه به درخت اقاقیا، ولی غیر از آن است و به تازی ام غیلان نامند. (ناظم الاطباء). طلح. سمر. درخت صمغ، و بار او را ظفرهالعجوز نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گر از تو یکی شهریار آمدی مغیلان بی بر به بار آمدی. فردوسی. آن جایها که خار مغیلان گرفته بود امروز بوستان و گلستان شد و چمن. فرخی. جز به چشم عظمت هرکه در او درنگرد مژه در دیدۀ او خار مغیلان گردد. منوچهری. به گاه جستن خشم و به گاه طیبت نفس درشت تر ز مغیلان و نرمتر ز خزی. منوچهری. بی هنر مادام بی سود باشد چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد. (قابوسنامه). گیتی همه بیابان ویشان رونده رود مردم همه مغیلان ویشان صنوبرند. ناصرخسرو. تا به گفتاری پربار یکی نخلی چون به فعل آیی پرخار مغیلانی. ناصرخسرو. گر میوه ت باید به سوی سیب و بهی شو منگر سوی بی میوه و پرخار مغیلان. ناصرخسرو. تا کی در چشم عقل، خار مغیلان زدن تا کی در راه نفس، باغ ارم ساختن. خاقانی. جان پاکش به باغ قدس رسید زین مغیلان سالخورد گذشت. خاقانی. وز پی خضر و پر روح القدس چون خط دوست در سمیرا سدره برجای مغیلان دیده اند. خاقانی. خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت شب رحیل ولی ترک سر بباید گفت. سعدی. مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برچیند خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد. سعدی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ای بادیۀ هجران تا عشق حرم باشد عشاق نیندیشند از خار مغیلانت. سعدی. مرا و خار مغیلان به حال خود بگذار که دل نمی رود ای ساربان از این منزل. سعدی. امروز خارهای مغیلان کشیده تیغ گویی که خود نبوده در این بوستان گلی. سعدی. همه شب با خیال غمزه در گفت مغیلان زیر پهلو چون توان خفت. امیرخسرو. همه راه و بیراه خار مغیلان عقابان وادی به سان عقارب. حسن متکلم. در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور. حافظ. یارب این کعبۀ مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریقش گل و نسرین من است. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 37). و رجوع به ام غیلان و کتاب ’گیا’ی گل گلاب ص 95 شود. - مغیلان باستان، کنایه از دنیا و روزگار است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چند نالم که گلبن انصاف زین مغیلان باستان برخاست. خاقانی. - مغیلان زار، آنجا که مغیلان بسیار روید. - ، مغیلان گاه. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب بعد شود. - مغیلان گاه، به معنی مغیلان باستان است که کنایه از دنیا باشد. (برهان) (از آنندراج). دنیا و روزگار. مغیلان زار. (ناظم الاطباء). ، خاری باشد به غایت سرتیز و در بیابان مکه روید. (صحاح الفرس). خار شتر، عدس تلخه. (فرهنگ فارسی معین)
نام درختی است خاردار و به عربی آن را ام غیلان خوانند. (برهان). درخت کیکر و ببول. (الفاظ الادویه). درخت ببول که به هندی کیکر نیز گویند. در اصل ام غیلان بود که معنی آن مادر دیوان است چه ام به معنی مادر و غیلان جمع غول و لفظ ’ام’ مجازاً برای مقارنت و مجاورت می آید... پس لفظ مغیلان مفرد است و جمع مغیل نیست، چنانکه بعضی گمان برند... (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، درختی خاردار که در مصر و عربستان فراوان و شبیه به درخت اقاقیا، ولی غیر از آن است و به تازی ام غیلان نامند. (ناظم الاطباء). طَلح. سَمُر. درخت صمغ، و بار او را ظفرهالعجوز نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گر از تو یکی شهریار آمدی مغیلان بی بر به بار آمدی. فردوسی. آن جایها که خار مغیلان گرفته بود امروز بوستان و گلستان شد و چمن. فرخی. جز به چشم عظمت هرکه در او درنگرد مژه در دیدۀ او خار مغیلان گردد. منوچهری. به گاه جستن خشم و به گاه طیبت نفس درشت تر ز مغیلان و نرمتر ز خزی. منوچهری. بی هنر مادام بی سود باشد چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد. (قابوسنامه). گیتی همه بیابان ویشان رونده رود مردم همه مغیلان ویشان صنوبرند. ناصرخسرو. تا به گفتاری پربار یکی نخلی چون به فعل آیی پرخار مغیلانی. ناصرخسرو. گر میوه ت باید به سوی سیب و بهی شو منگر سوی بی میوه و پرخار مغیلان. ناصرخسرو. تا کی در چشم عقل، خار مغیلان زدن تا کی در راه نفس، باغ ارم ساختن. خاقانی. جان پاکش به باغ قدس رسید زین مغیلان سالخورد گذشت. خاقانی. وز پی خضر و پر روح القدس چون خط دوست در سمیرا سدره برجای مغیلان دیده اند. خاقانی. خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت شب رحیل ولی ترک سر بباید گفت. سعدی. مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برچیند خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد. سعدی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ای بادیۀ هجران تا عشق حرم باشد عشاق نیندیشند از خار مغیلانت. سعدی. مرا و خار مغیلان به حال خود بگذار که دل نمی رود ای ساربان از این منزل. سعدی. امروز خارهای مغیلان کشیده تیغ گویی که خود نبوده در این بوستان گلی. سعدی. همه شب با خیال غمزه در گفت مغیلان زیر پهلو چون توان خفت. امیرخسرو. همه راه و بیراه خار مغیلان عقابان وادی به سان عقارب. حسن متکلم. در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور. حافظ. یارب این کعبۀ مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریقش گل و نسرین من است. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 37). و رجوع به ام غیلان و کتاب ’گیا’ی گل گلاب ص 95 شود. - مغیلان باستان، کنایه از دنیا و روزگار است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چند نالم که گلبن انصاف زین مغیلان باستان برخاست. خاقانی. - مغیلان زار، آنجا که مغیلان بسیار روید. - ، مغیلان گاه. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب بعد شود. - مغیلان گاه، به معنی مغیلان باستان است که کنایه از دنیا باشد. (برهان) (از آنندراج). دنیا و روزگار. مغیلان زار. (ناظم الاطباء). ، خاری باشد به غایت سرتیز و در بیابان مکه روید. (صحاح الفرس). خار شتر، عدس تلخه. (فرهنگ فارسی معین)
دهی از دهستان جوخواه بخش طبس است که در شهرستان فردوس و 17هزارگزی شمال باختری طبس، بر سر راه شوسۀ عمومی طبس به یزد قرار دارد. جلگه ای گرمسیر است و 159 تن سکنه دارد. آب آن ازقنات و محصول آن غله و خرما و گاورس و پنبه است و راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان جوخواه بخش طبس است که در شهرستان فردوس و 17هزارگزی شمال باختری طبس، بر سر راه شوسۀ عمومی طبس به یزد قرار دارد. جلگه ای گرمسیر است و 159 تن سکنه دارد. آب آن ازقنات و محصول آن غله و خرما و گاورس و پنبه است و راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. کوهستانی و سردسیر. سکنۀ آن 609 تن. آب آن از قنات و شغل اهالی زراعت و باغداریست. راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، شادمان کردن: به بوسی برفروز افسرده ای را به بوئی زنده گردان مرده ای را. نظامی. - روان برفروختن، خوشحال کردن: بمادر چنین گفت کای نیکروز روان را بدان خواسته برفروز. فردوسی. ، روشن شدن. مشتعل شدن: چو شمع دولت او برفروخت بفروزد بنور عدلش گیتی همه نشیب و فراز. سوزنی. چراغ پیره زن گر خوش نسوزد فتیله برکشد تا برفروزد. نظامی. در بر خود داشت شش ماه و فروخت چون بگفت این زآتش غم برفروخت. مولوی. - دو رخ برفروختن، سرخوش و خرم شدن. آثار شادی و انبساط آوردن بر رخسار: روز جنگ و شغب از شادی جنگ برفروزد دو رخان چون گلنار. فرخی. - دل کسی برفروختن، شادمان شدن: هیونی فرستیم نزدیک شاه دلش برفروزد فرستد سپاه. فردوسی. - ، او را شادمان کردن. - رخ برفروختن، متأثر شدن. دل سوختن. خشمگین شدن: خردمند را دل بر او بر بسوخت بکردار آتش رخش برفروخت. فردوسی. ، خشمگین شدن: گر او برفروزد نباشد شگفت ازو شاه را کین نباید گرفت. فردوسی. و رجوع به افروختن و برافروختن شود، آتش بدل داشتن. (یادداشت مؤلف) : ز پاکیزه جان فرود و زرسب همی برفروزم چو آذرگشسب. فردوسی
دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. کوهستانی و سردسیر. سکنۀ آن 609 تن. آب آن از قنات و شغل اهالی زراعت و باغداریست. راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، شادمان کردن: به بوسی برفروز افسرده ای را به بوئی زنده گردان مرده ای را. نظامی. - روان برفروختن، خوشحال کردن: بمادر چنین گفت کای نیکروز روان را بدان خواسته برفروز. فردوسی. ، روشن شدن. مشتعل شدن: چو شمع دولت او برفروخت بفروزد بنور عدلش گیتی همه نشیب و فراز. سوزنی. چراغ پیره زن گر خوش نسوزد فتیله برکشد تا برفروزد. نظامی. در بر خود داشت شش ماه و فروخت چون بگفت این زآتش غم برفروخت. مولوی. - دو رخ برفروختن، سرخوش و خرم شدن. آثار شادی و انبساط آوردن بر رخسار: روز جنگ و شغب از شادی جنگ برفروزد دو رخان چون گلنار. فرخی. - دل کسی برفروختن، شادمان شدن: هیونی فرستیم نزدیک شاه دلش برفروزد فرستد سپاه. فردوسی. - ، او را شادمان کردن. - رخ برفروختن، متأثر شدن. دل سوختن. خشمگین شدن: خردمند را دل بر او بر بسوخت بکردار آتش رخش برفروخت. فردوسی. ، خشمگین شدن: گر او برفروزد نباشد شگفت ازو شاه را کین نباید گرفت. فردوسی. و رجوع به افروختن و برافروختن شود، آتش بدل داشتن. (یادداشت مؤلف) : ز پاکیزه جان فرود و زرسب همی برفروزم چو آذرگشسب. فردوسی
جمع واژۀ مرغ. پرندگان. طیور. رجوع به مرغ شود: اباله، ابیل، گلۀ مرغان. (دهار). بغاث، مرغان خرد وضعیف که شکار نکنند. خشاش، مرغان خرد. (دهار). غیف، گروه مرغان. (منتهی الارب). قواطع، مرغان که از بلادگرمسیر به سردسیر روند یا برعکس آن. (منتهی الارب). - مرغان اولی اجنح، مرغان اولی اجنحه رجوع به ترکیب بعد شود: چو طاوسان هندی رقص آغاز چو مرغان اولی اجنح بپرواز. میرغازی شهید (از آنندراج). - مرغان اولی أجنحه، طایران صاحب بازوها، و این کنایه است از فرشتگان و ملائکه. (از غیاث) (از آنندراج). - مرغان سدره، کنایه از ملائک و فرشتگان باشد. (برهان) (آنندراج). - مرغان شاخ سدره، ملائکه. - مرغان شکاری، عتاق. (منتهی الارب). راسته ای از پرندگان که دارای منقاری قوی و خمیده می باشند و در انتهای نیمۀ فوقانی منقار خود دارای زائده ای دندانی شکل هستند که دنبالۀ پوست روی آن را می پوشاند و انگشتانشان به چنگالهای قوی خمیده ختم می شود. مرغان شکاری به دو دستۀ شکاریان روزانه و شکاریان شبانه تقسیم می شوند. و مهمترین شکاریان روزانه عقاب، شاهین، قوش (باز) ، کرکس و قرقی است و از جمله شکاریان شبانه جغد و مرغ حق است. - مرغان عرشی، کنایه از ملائکه و فرشتگان. (از برهان) (از آنندراج). - مرغان قاف، سیمرغها. عنقاها: باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی. حافظ. ، ماکیانها. مرغان خانگی. دجج. - مرغان خانگی، ماکیانها
جَمعِ واژۀ مرغ. پرندگان. طیور. رجوع به مرغ شود: اباله، ابیل، گلۀ مرغان. (دهار). بغاث، مرغان خرد وضعیف که شکار نکنند. خشاش، مرغان خرد. (دهار). غَیف، گروه مرغان. (منتهی الارب). قَواطع، مرغان که از بلادگرمسیر به سردسیر روند یا برعکس آن. (منتهی الارب). - مرغان اولی اجنح، مرغان اولی اجنحه رجوع به ترکیب بعد شود: چو طاوسان هندی رقص آغاز چو مرغان اولی اجنح بپرواز. میرغازی شهید (از آنندراج). - مرغان اولی أجنحه، طایران صاحب بازوها، و این کنایه است از فرشتگان و ملائکه. (از غیاث) (از آنندراج). - مرغان سدره، کنایه از ملائک و فرشتگان باشد. (برهان) (آنندراج). - مرغان شاخ سدره، ملائکه. - مرغان شکاری، عتاق. (منتهی الارب). راسته ای از پرندگان که دارای منقاری قوی و خمیده می باشند و در انتهای نیمۀ فوقانی منقار خود دارای زائده ای دندانی شکل هستند که دنبالۀ پوست روی آن را می پوشاند و انگشتانشان به چنگالهای قوی خمیده ختم می شود. مرغان شکاری به دو دستۀ شکاریان روزانه و شکاریان شبانه تقسیم می شوند. و مهمترین شکاریان روزانه عقاب، شاهین، قوش (باز) ، کرکس و قرقی است و از جمله شکاریان شبانه جغد و مرغ حق است. - مرغان عرشی، کنایه از ملائکه و فرشتگان. (از برهان) (از آنندراج). - مرغان قاف، سیمرغها. عنقاها: باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی. حافظ. ، ماکیانها. مرغان خانگی. دجج. - مرغان خانگی، ماکیانها
یا مرغ سانان، جمع مرغ سان. راسته ای از پستانداران پست که جزو دسته بی جفتان میباشند و چون مانند پرندگان تخم گذارند بر خلاف دیگر پستانداران که برای تغذیه جنین در رحم احتیاج به عضوی بنام جفت دارند فاقد جفت میباشند. حرارت بدن مرغ سانان از پستانداران دیگر کمتر (بین 25 تا 28 درجه) است و بعلاوه مانند پرندگان دارای منقار هستند و نیز مجرای ادراری و تناسلی در قسمت انتهایی راست روده که بنام بالوعه یا کلوآک نامیده میشود باز میگردد و همچنین مانند خزندگان و پرندگان تخم گذارند و پس از تخم گذاری مانند مرغ بر روی تخمها میخوابند تا نوزاد از تخم خارج شود. نوزاد پس از خروج از تخم از غده های شیری مادر تغذیه میکند. مهمترین نمونه ای که امروزه از مرغ سانان مشاهده میشود دو جنس اردک پور و اکیدنه است که در جزایر استرالیا میزیند
یا مرغ سانان، جمع مرغ سان. راسته ای از پستانداران پست که جزو دسته بی جفتان میباشند و چون مانند پرندگان تخم گذارند بر خلاف دیگر پستانداران که برای تغذیه جنین در رحم احتیاج به عضوی بنام جفت دارند فاقد جفت میباشند. حرارت بدن مرغ سانان از پستانداران دیگر کمتر (بین 25 تا 28 درجه) است و بعلاوه مانند پرندگان دارای منقار هستند و نیز مجرای ادراری و تناسلی در قسمت انتهایی راست روده که بنام بالوعه یا کلوآک نامیده میشود باز میگردد و همچنین مانند خزندگان و پرندگان تخم گذارند و پس از تخم گذاری مانند مرغ بر روی تخمها میخوابند تا نوزاد از تخم خارج شود. نوزاد پس از خروج از تخم از غده های شیری مادر تغذیه میکند. مهمترین نمونه ای که امروزه از مرغ سانان مشاهده میشود دو جنس اردک پور و اکیدنه است که در جزایر استرالیا میزیند
خار اشتر، تلخه وینوک (عدس تلخ) خارشتر، عدس تلخه ، درختچه ایست با خارهای بی شمار از تیره پروانه واران و از دسته گل ابریشم ها که از آن نیز صمغ عربی بدست میاورند درخت صمغ عربی درخت ام غیلان طلح اقاقیای نیلوتیک. درختی است خاردار
خار اشتر، تلخه وینوک (عدس تلخ) خارشتر، عدس تلخه ، درختچه ایست با خارهای بی شمار از تیره پروانه واران و از دسته گل ابریشم ها که از آن نیز صمغ عربی بدست میاورند درخت صمغ عربی درخت ام غیلان طلح اقاقیای نیلوتیک. درختی است خاردار