- مرغی (مَ رَ)
فرقه ای با عقاید خاص ساکن برخی نواحی مجاور الموت چون ده دیکین وگرمارود و غیره. برخی آنان را مزدکی شمرند. مرقی
معنی مرغی - جستجوی لغت در جدول جو
- مرغی (مُ)
منسوب به مرغ. رجوع به مرغ شود.
- چینی و کاسه و ظروف مرغی، نوعی چینی و ظروف بسیار لطیف قدیم که صورت گلها و مرغها از نقوش آن است و گرانبهاست. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، مرغ فروش. کسی که حرفه اش فروش مرغ باشد
- چینی و کاسه و ظروف مرغی، نوعی چینی و ظروف بسیار لطیف قدیم که صورت گلها و مرغها از نقوش آن است و گرانبهاست. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، مرغ فروش. کسی که حرفه اش فروش مرغ باشد
- مرغی (مُ رَغْ غی)
کلام ٌ مرغی، کلام مرغ ه، سخن که معنی خود ظاهر نسازد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
- مرغی
دجاجةً
- مرغی
Chicken
- مرغی
poulet
- مرغی
مرغی از دیگر زبان های قراردادی مردم منطقه بوده که از خانواده.، نوعی قارچ خوراکی
- مرغی
tavuk
- مرغی
pollo
- مرغی
Hähnchen
- مرغی
kurczak
- مرغی
куриный
- مرغی
курячий
- مرغی
kip
- مرغی
pollo
- مرغی
चिकन
- مرغی
닭고기
- مرغی
মুরগী
- مرغی
ayam
- مرغی
مرغی، مرغ
- مرغی
مرغی
- مرغی
ไก่
- مرغی
kuku
- مرغی
frango
- مرغی
鶏肉の
- مرغی
鸡肉的
- مرغی
עוף
