جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مرغزی

مرغزی

مرغزی
منسوب به مرغز. بزشم. کرک بز. رجوع به مرغز شود: دراعۀ سفیدی پوشیدی با بسیار طاقهای ملحم مرغزی. (تاریخ بیهقی). پشم پارۀ مرغزی پاکیزه و نرم بپیچند برسان پلیته هموار و آن را به خویشتن بردارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مرغزی پشت را و گرده را گرم دارد و پوستین سمور سینه و جگر و گرده را گرم دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پر ایشان چون مرغزی بودی به نرمی. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 3 ص 193 س 2). قِهزّی، نوعی از جامۀ پشمی سرخ مانند مرغزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مرغزی

مرغزی
منسوب به مرو. اهل مرو. مروزی. در نسبت به مرو، غیر از مروی و مروزی، مرغزی نیز می گفته اند چنانکه در مجمل التواریخ و القصص (ص 327) در شرح حال ابومسلم اصفهانی معروف گوید: او را کسانی که اخبار ندانند مرغزی گویند سبب آنکه به مرو خروج کرد همچنانکه سلمان را فارسی خواندندی از برای آنکه عرب همه زمین عجم فارس گفتندی و او از اصفهان بود جماعتی پندارند که او از فارس بوده است. (از یادداشت قزوینی ج 7 ص 77). یک دلیل آنکه مرغزی به معنی مروی است این است که مَرغاب نام رودیست که از پهلوی مرو میرود و آن را مرورود نیز گویند پس مَرغ و مرو نیز یکی است. (یادداشت مرحوم دهخدا). نیز نسبت برخی از شاعران اهل مرو که شعر و نامشان در فرهنگ اسدی آمده است مرغزی است نظیر ابونصر مرغزی، حکاک مرغزی، صفار مرغزی و طیان مرغزی:
همانا زخم من کردی فراموش
که از جانت خرد برد از تنت هوش
همیدون زخمهای نامداران
ستوده مرغزی چابک سواران.
(ویس و رامین).
زن مطربه ای مرغزی را به زنی کرده بود. (تاریخ بیهقی ص 594).
همچنین دائم نخواهد ماند برگشت زمان
روی خوبت ششتری و موی جعدت مرغزی
بی گمان شو آنکه روزی ابر دهر بی وفا
برف بارد هم بر آن شاه اسپرغم مرغزی.
ناصرخسرو.
چنان خواندم که ناقلان دولت تا عالم است سه کس بوده اندکه از جای به جای نقل کردند، اسکندر رومی و اردشیر بابکان و ابومسلم اصفهانی و او را (ابومسلم) کسانی که اخبار ندانند مرغزی گویند بسبب آنکه به مرو خروج کرد. (مجمل التواریخ و القصص ص 327).
بی دست و دلش مردمی و مردی کردن
چون شعبدۀ مرغزی وحیلۀ رازی است.
مختاری.
وفاق عدوی تو با دوستانش
کم از خدعۀ مرغزی باد و رازی.
مختاری.
ابلهی مرغزی بشهر هری
سوی بازار برد لاشه خری.
سنائی.
گرچه با هم مرغزی و رازیند
لیک باهم در سر یک بازیند.
ابویزید مرغزی (نامۀ دانشوران ج 2 ص 227).
متجندۀ مرغزی هم در حال به خدمت او کمر بستند مرغزیان را بر لشکر و حشریان قسمت کردند آنچه مجمل می گویندنفری را از لشکری سیصد چهار صد نفس رسیده بود که بکشتند. قومی از سرهنگان مرغزی که تبع او بودند یک یک نزد او می رفتند. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 121).
چه خوش گفت دیوانۀ مرغزی
حدیثی کز آن لب به دندان گزی.
سعدی.
، زبان متداول مرغزیان مرو: روخ چکاد مرد اصلع باشد به پهلوی مرغزی. (لغت فرس اسدی). لاش، به زبان مرغزی غارت بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 215)
لغت نامه دهخدا

مرکزی

مرکزی
مرکزی در فارسی: میانی: میانکی کیانی مندویی اندری منسوب به مرکز مربوط به مرکز. یا حکومت مرکزی. حکومتی که در پایتخت کشوری متمرکز است
فرهنگ لغت هوشیار

مرغزن

مرغزن
گورستان قبرستان. توضیح استاد هنینگ نویسد: در فارسی ما دو کلمه داریم مرغزن و مرزغن (گور قبرستان)، کلمه دوم در یک بیت عنصری شاعر مقدم عهد محمود غزنوی با زغن قافیه آمده: هرکه را راهبر زغن باشد منزل او به مرزغن باشد، (اسدی) و آن بشکل دیگر یعنی مرغزن دایما با کلمه مرغزار نوعی صنعت بدیعی (جناس) را ایجاد میکند. امامی هروی شاعر قرن 7 هجری گوید: آن جهانداری که گشت اندر نبرد مرغزار از خم تیغش مرغزن. (امامی) شمس فخری (قرن 8 هجری) این بیت را که چندان ابتکاری نیست گفته: شاهی که برمخالف در گاه خویشتن از کینه مرغزار کند همچو مرغزن. (طبع زالمان) مرغزن (فرهنگ رشیدی) بهتر از مرزغن (فرهنک جهانگیری) است وسنائی (قرن 6 هجری) در بیتی - که شاید بار اول است که مرغزن با مرغزار آورده شده - گوید: هیچ نیندیشی که آخر (که تا خود ن. ل 0) چون بود انجام کار مرغزار آید جزای فعل تو یا مرغزن ک. مراد آنست که فکر نمیکنی که پایان کار تو چیست و در نتیجه اعمال خود بمرغزار (بهشت) خواهی رفت یا بگورستان (دوزخ) ک (رشیدی این بیت سنائی را برای معنی دوزخ شاهد آورده. من تصور میکنم که فرهنگ نویسی زرنگ از همین بیت استنباط کرده است که مرغزن معنی آتش داشته است و بدیهی است که مراد او ازین کلمه آتش دوزخ بوده است. جانشینان وی آتش او را تعبیرکردند و جسورانه مرغزن را بمعانی ذیل گرفتند: 1) گورستان. این سلسله معانی هم بی اساس است و هم از تلفظ غلط مرغزن در فرهنگها قطار شده است. لغت نویسان قدیمتر لفظ مرزغن و مرغزن را بمعنی گورستان میدانستند... . استاد هنینگ این بحث را ادامه میدهد و با استدلالات زبان شناسی فهرست ذیل را مرتب میکند: درباره نوع قبر (گور) مفهوم از کلمه مورد بحث استاد هنینگ پس از بحثی بهترین نمونه آنرا آرامگاه کوروش در پازارگاد (پارسه گرد) معرفی میکند
فرهنگ لغت هوشیار

مروزی

مروزی
منسوب به مرو: از اهل شهر مرو مروی: ناصر خسرو قبادیانی مروزی، ساخته شهر مرو
فرهنگ لغت هوشیار