جدول جو
جدول جو

معنی مرغش - جستجوی لغت در جدول جو

مرغش(مَ غَ)
دهی است از دهستان تبادگان بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 12هزارگزی جنوب شرقی مشهد و 13 هزارگزی جنوب کشف رود. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
مرغش(مُ غِ / مُ رَغْ غِ)
مرغس. به ناز و نعمت پرورنده خود را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرغش
بنگرید به مرقشیشسا مرقشیشا
تصویری از مرغش
تصویر مرغش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارغش
تصویر ارغش
(پسرانه)
تاجر یا تجار سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مراش
تصویر مراش
قی، استفراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغک
تصویر مرغک
مصغر مرغ، مرغ کوچک
در خیاطی تکۀ کوچک سه گوش از پارچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرعش
تصویر مرعش
نوعی کبوتر سفید با توانایی پرواز تا مسافت های دور، که در قدیم از آن برای ارسال نامه استفاده می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغب
تصویر مرغب
ترغیب کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ غَ)
منسوب به مرغش که از بلاد شام است. (از الانساب سمعانی). رجوع به مرغش شود
لغت نامه دهخدا
مرغ کوچک: مرغک خطاف را عنبر بماند در گلو چون بخوردن قصد سوی عنبر شهبا کند. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مروش
تصویر مروش
جمع مرش، خراش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغم
تصویر مرغم
بینی
فرهنگ لغت هوشیار
نام نژادی از بز که مانند بز آنقره و بز کشمیر دارای کرک وپشم لطیف است و از کرک آن شال و دستکش میبافند. اصل نژاد مرغز از نسل نژاد بزهای کشمیر و آنقره است بهمین جهت در تقسیم بندی علمی آنرا جزو بز آنقره یا کشمیر محسوب میدارند، قسمی پوست بز پر پشم از نژاد مرغز که آنرا بر زمین گسترند و نیز دوریشان بصورت جامه پوشند: رواج پوست مرغز که در بسطام و شاهرود تربیت میکنند و بعمل میاورند. توضیح ظاهرا این کلمه ماخوذ ازنام مرغز شهر معروف است چه نوشته اند آنجا موی گوسفندان نرم و بلند وپیچیده بود
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از مرتشی بنگرید به مرتشی مرتشی: داده ای دل در پی او جان دیده برویش زلف پریشان داده پی نان لذت ایمان قاضی بی دین مفتی مرتش. (نصیرای بدخشانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برغش
تصویر برغش
پشه
فرهنگ لغت هوشیار
برانگیخته برانگیزنده ترغیب شده تشویق شده. ترغیب کننده مشوق جمع مرغبین: بر هر مایه دار بمعنی... که رسیدم او را بر اتما آن مرغب و محرض یافتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغب
تصویر مرغب
((مُ رَ غَّ))
ترغیب شده، تشویق شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرغب
تصویر مرغب
((مُ رَ غِّ))
ترغیب کننده، مشوق، جمع مرغبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
Chicken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
poulet
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
鸡肉的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
닭고기
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
ayam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
মুরগী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
चिकन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
курячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
pollo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
pollo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
kip
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
куриный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
kurczak
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
Hähnchen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
frango
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرغی
تصویر مرغی
鶏肉の
دیکشنری فارسی به ژاپنی