جدول جو
جدول جو

معنی مرغبات - جستجوی لغت در جدول جو

مرغبات(مُ رَغْ غِ)
جمع واژۀ مرغّبه. رجوع به مرغبه شود
لغت نامه دهخدا
مرغبات(مُ رَغْ غَ)
جمع واژۀ مرغّبه. چیزهای پسندیده و مرغوب. (غیاث) (آنندراج). رجوع به مرغّبه شود
لغت نامه دهخدا
مرغبات
جمع مرغبه، جمع مرغبه
تصویری از مرغبات
تصویر مرغبات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثوبات
تصویر مثوبات
جمع واژۀ مثوبت، پاداش، جزا، جزای عمل خیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراعات
تصویر مراعات
رعایت یکدیگر کردن، نگه داشتن و حفظ کردن چیزی، جریان امری را در نظر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزبان
تصویر مرزبان
نگهبان یا مامور مرز، سرحددار، کنایه از حاکم قسمتی از کشور، برای مثال یکی روز مرد آرزومند نان / دگر روز بر کشوری مرزبان (فردوسی۲ - ۱۵۰۴)، در دورۀ ساسانیان، حاکم سرحدی، کنایه از نگهبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسلات
تصویر مرسلات
هفتاد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۰ آیه، عرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغبات
تصویر مغبات
مغبه ها، پایان کارها، پایان چیزها، جمع واژۀ مغبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرکبات
تصویر مرکبات
آنچه از چند چیز ترکیب شده باشد، ترکیب شده ها، در علم زیست شناسی میوه هایی از قبیل لیمو، نارنج، پرتقال، نارنگی و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
مرغاه. رجوع به مرغاه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَکْ کَ)
جمع واژۀ مرکبه. مرکبه: و انواع امراض و صنوف مزاجات و مرکبات و غیر آن ثبت گردانید. (سندبادنامه ص 65). و اورا... و مالک مرکبات سفلی کرد. (سندبادنامه ص 3).
- مرکبات امتزاجیه و غیرامتزاجیه، مرکبات امتزاجیه از یازده تا نوزده و غیرامتزاجیه از بیست و یک تا نودونه باشد. (از آنندراج). رجوع به مرکب شود.
، جمع واژۀ مرکب، نوع درختان گرمسیری که برگهای شکننده و لغزان و میوه های ترش یا ملس یا شیرین دارد و برگهای آن در زمستان نیز بر درخت ماند. نوعی درختان که خزان نکنند و میوه های شیرین و ترش و معطر دارند. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرکبات در نواحی گرمسیر و مرطوب عمل می آید، در ایران مخصوصاً در سواحل بحر خزر و در بعضی نقاط جنوب است. سابقاً در گیلان و مازندران مرکبات زیاد بود ولی به تدریج رو به نقصان گذارده است طریقۀ کاشتن آن بوسیلۀ تخم و یا بواسطۀ نهال ریشه دار است. در سال سوم درخت مرکبات را برای خوبی جنس و طول عمر پیوند میزنند و برای حمل میوۀ آن به نواحی دوردست معمولاً آنها را زودتر می چینند. (از جغرافیای اقتصادی کیهان). برخی از انواع مرکبات ایران عبارتنداز: بادرنگ. بارپوست. بالنگ. بکرائی. پاتاوی. (پتابی، پتاوی). پرتقال. ترشاب. ترشه. ترنج. توسرخ. دارابی. سلطان المرکبات. عباسی. فتابی. فتاوی. لیموی آب. لیموی ترش. لیموی ژاپنی. لیموی شیرین. لیموی عمانی. نارنج. نارنگی. نافه. و رجوع به مرکب شود، در اصطلاح فلسفی، موالید ثلاث را مرکبات گویند در مقابل بسائط که عقول و نفوس و هریک از عناصر هستند. (از فرهنگ علوم عقلی). و رجوع به مرکب و مرکبه شود.
- مرکبات خارجیه، مرکباتی است که اجزاء ترکیب کننده آن درخارج موجود باشد مانند ترکیب جسم از ماده و صورت و غیره. (شفا ج 2 ص 115، از فرهنگ علوم عقلی).
- مرکبات طبیعی، موالید ثلاث است و آنچه بالطبع ترکیب یافته باشد. (اسفار، از فرهنگ علوم عقلی).
- مرکبات عقلی، اموری است که با تعقل و تحلیل عقلی منحل به اجزائی شوند و وجود خارجی آنها در ظرف خارج منحل به اجزائی نگردد، مانند نوع که در عقل منحل به دو جزء ذاتی می شود که جنس و فصل باشدولکن در خارج یک امر است مقابل مرکبات عینیه. (شفا و اسفار، از فرهنگ علوم عقلی).
- مرکبات عنصری، موالید ثلاث است. (مصنفات، از فرهنگ علوم عقلی).
- مرکبات عینیه، مرکبات خارجی است. (اسفار، از فرهنگ علوم عقلی).
- مرکبات قابسه، مرکبات جسمانی است مانند موالید. (مصنفات، از فرهنگ علوم عقلی).
- مرکبات کلیه، مرکبات بر دو روی است یکی مرکبات کلی است چون افلاک و کواکب و امهات، و دیگر جزوی است و آن ترکیب موالید است چون نبات و حیوان. (زادالمسافرین، ازفرهنگ علوم عقلی)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَطْطِ)
جمع واژۀ مرطّب در طب. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، جمع واژۀ مرطبه. رجوع به مرطبه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَتْ تَ)
پرورده ها چون بنفشه و زنجبیل و آمله و جز آن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ غَ)
جمع واژۀ رغبه و رغبه. رجوع به دو کلمه مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ غَبْ با)
جمع واژۀ مغبّه. پایانها. عاقبتها: تا در آیینۀ فکرت مغبات احوال و مغیبات مآل تمام مطالعه کند. (مرزبان نامه). و رجوع به مغبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرابات
تصویر قرابات
جمع قرابه، از ریشه پارسی کراوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محابات
تصویر محابات
یاری دادن کسی را، اعانت، عطا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردفات
تصویر مردفات
جمع مردفه (مردف)، جمع مردفه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مثوبه و مثوبه، پاداش ها مزدها جمع مثوبه (مثوبت) : و آنچه او رالله از کمال مکارم اخلاق و اعمال محاسن اعراق و اقتنا ذخایر مثوبات... ملکه شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزبان
تصویر مرزبان
حاکم ومیر سرحد، سرحد دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجربات
تصویر مجربات
جمع مجربه (مجرب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرامات
تصویر مرامات
همدیگر را تیر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرسله، فرستادگان و: اسپان، باد ها، فرشتگان، جمع مرسله، فرستندگان جمع مرسله (مرسل)، فرشتگان، بادها، اسبان اسبها، جمع مرسله
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره زنجبیلیها که دارای ساقه زیرزمینی دراز و باریک است. میوه اش کپسولی و دارای دانه های معطر است. این گیاه مانند دیگر گیاهان تیره زنجبیلیها در منطقه هند و مالزی میروید و در تداوی بعنوان مقوی و باد شکن و در تهیه برخی لیکورها مصرف میشود زنجبیل بیابانی امامون دشتی عرق الکافور. توضیح: در برخی کتب تاج الملوک زرد رومی را که بنام) انتله سودا (نیز نامیده میشود مرادف زرنباد گرفته اند. یا زرنباد چینی جدوار ختایی (جدوار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغیبات
تصویر ترغیبات
جمع ترغیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقبات
تصویر ترقبات
جمع ترقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتبات
تصویر ترتبات
جمع ترتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرابات
تصویر خرابات
شرابخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبات
تصویر مغبات
جمع مغبه، پایان ها، سرانجام ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغوبات
تصویر مرغوبات
جمع مرغوبه، آهوران پسندیدگان جمع مرغوبه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرکبه، پیوستگان آمیختگان پیوندیان، جمع مرکبه، در آمیزندگان جمع مرکبه (مرکب) : ترکیب شده ها آمیخته ها مقابل مفردات: ترکیب مرکبات معدنی و نباتی و حیوانی و نفوس سماوی و ارضی، موالید ثلاث مقابل بسائط (عقول ونفوس و هر یک از عناصر)، یا مرکبات جزوی (جزئی)، مراد موالید است چون نبات و حیوان مقابل مرکبات کلی. مرکبات خارجی (خارجیه)، مرکباتی است که اجزای ترکیب کننده آن در خارج موجود باشد مانند ترکیب جسم از ماده و صورت و غیره. یا مرکبات طبیعی (طبیعیه)، موالید ثلاث و آنچه بالطبع ترکیب شده باشد، یامرکبات عقلی (عقلیه)، اموری که با تحلیل عقلی منحل به اجزایی شوند و وجود خارجی آنهادر طرف خارج منحل باجزایی نگردد مانند نوع که در عقل منحل بدو جزو ذاتی میشود که جنس وفصل باشد ولی در خارج یک امر است مقابل مرکبات عینیه. یا مرکبات عنصری (عنصریه)، موالید ثلاث است. یا مرکبات عینی (عینیه)، مراد مرکبات خارجی است. یا مرکبات قابس (قابسه)، مراد مرکبات جسمانی است مانند موالید. یامرکبات کلی (کلیه)، مراد افلاک و کواکب و امهات است مقابل مرکبات جزوی، تیره ایست از گیاهان دولپه یی جدا گلبرگ که از تیره های نزدیک به تیره سدابیان است و گاهی در تقسیم بندی گیاهان مرکبات را جزو تیره سدابیانمحسوب میدارند. نباتات این تیره بصورت درخت یا درختچه میباشند و در برگها و پوست وساقه و گلهای خود اسانسهای معطر دارند و برون بر میوه آنها دارای کیسه های اسانس است. گلهای مرکبات عموما شبیه به قرنفلیها ولی تخمدان آنها مبدل به میوه ای میشود که به تقسیماتی بنام پره یا قاچ تقسیم شده است و هسته ها معمولا در هر پره و در زاویه مرکزی آن قرار دارند. هر پره یا قاچ را معمولا در اصطلاح گیاه شناسی یک برچه مینامند. در داخل هر برچه کیسه های کوچک مواد غذایی قراردارند که هر یک از آنها در حقیقت یک سلول بزرگ محتوی مواد اندوخته یی است. مهمترین انواع گیاهان این تیره عبارتند از: نارنج پرتقال بالنگ نارنگی لیمو ترش لیمو شیرین تو سرخ و غیره. مرکبات بیشتر در آب و هواهای گرم و معتدل میرویند. توضیح باین معنی از معنی مرکب گرفته شده، جمع مرکبه (مرکب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراقبات
تصویر مراقبات
جمع مراقبه، هو داری ها پاسداشت ها جمع مراقبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرکبات
تصویر مرکبات
((مُ رَ کَّ))
به درختان پرتقال، نارنج، نارنگی و لیمو گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتباً
تصویر مرتباً
پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
آمیخته ها، ترکیبات
متضاد: مفردات، بسایط، درختان میوه (نارنج، لیمو، پرتقال، نارنگی،)
فرهنگ واژه مترادف متضاد