نعت مفعولی از مصدر رطب و رطوب. رجوع به رطب و رطوب شود، نعت مفعولی از مصدر لازم رطوبه که در تداول فارسی به کار میرود و از نظرقواعد زبان عربی صحیح نیست. صاحب رطوبت و تری. (منتهی الارب) (آنندراج). رطوبت ناک. (غیاث). نمدار. و دارای تری و دارای رطوبت. (ناظم الاطباء). رطب. تر. نمناک، در اصطلاح طب قدیم، آنکه رطوبت بر وی غلبه دارد. آنکه تری بر مزاج او غلبه دارد. بلغمی. رجل مرطوب، صاحب الرطوبه. (مهذب الاسماء). ج، مرطوبین. - مرطوب المزاج، آنکه طبیعت وی دارای رطوبت باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مرطوبی شود. ، فربه. (غیاث) (آنندراج). دارای فربهی. (ناظم الاطباء)
نعت مفعولی از مصدر رَطب و رُطوب. رجوع به رطب و رطوب شود، نعت مفعولی از مصدر لازم رُطوبه که در تداول فارسی به کار میرود و از نظرقواعد زبان عربی صحیح نیست. صاحب رطوبت و تری. (منتهی الارب) (آنندراج). رطوبت ناک. (غیاث). نمدار. و دارای تری و دارای رطوبت. (ناظم الاطباء). رطب. تر. نمناک، در اصطلاح طب قدیم، آنکه رطوبت بر وی غلبه دارد. آنکه تری بر مزاج او غلبه دارد. بلغمی. رجل مرطوب، صاحب الرطوبه. (مهذب الاسماء). ج، مرطوبین. - مرطوب المزاج، آنکه طبیعت وی دارای رطوبت باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مرطوبی شود. ، فربه. (غیاث) (آنندراج). دارای فربهی. (ناظم الاطباء)
منسوب به مرطوب. متعلق به مرطوب. (ناظم الاطباء). منسوب به چیز دارای رطوبت و نمی. رجوع به مرطوب شود، شخص فربه بلغمی مزاج که فربهی او بدون اسباب ظاهری باشد. (غیاث) (آنندراج)
منسوب به مرطوب. متعلق به مرطوب. (ناظم الاطباء). منسوب به چیز دارای رطوبت و نمی. رجوع به مرطوب شود، شخص فربه بلغمی مزاج که فربهی او بدون اسباب ظاهری باشد. (غیاث) (آنندراج)