جدول جو
جدول جو

معنی مرشدات - جستجوی لغت در جدول جو

مرشدات
(مُ شَ)
ج مرشده، تأنیث مرشد. رجوع به مرشده و مرشد شود
لغت نامه دهخدا
مرشدات
(مُ شِ)
ج مرشده، تأنیث مرشد. رجوع به مرشده و مرشد شود
لغت نامه دهخدا
مرشدات
جمع مرشده، جمع مرشده
تصویری از مرشدات
تصویر مرشدات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرسلات
تصویر مرسلات
هفتاد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۰ آیه، عرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراعات
تصویر مراعات
رعایت یکدیگر کردن، نگه داشتن و حفظ کردن چیزی، جریان امری را در نظر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ شَ)
جمع واژۀ مرشحه. رجوع به مرشحه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَشْ شِ)
جمع واژۀ مرشّحه. رجوع به مرشّحه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَشْ شَ)
جمع واژۀ مرشحه. رجوع به مرشّحه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ مراد. کامها. آرزوها. اغراض. مقاصد: از شهاب الدین مسعود شنیدم...که هنوز ازهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده. (لباب الالباب، از فرهنگ فارسی معین).
از این در برآید مرادات کس
در فیض یزدان همین است و بس.
ملا طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجلدات
تصویر مجلدات
کتابهای جلد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحدات
تصویر متحدات
جمع متحده، همیوختان هم پیوندان جمع متحده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترشحات
تصویر مترشحات
جمع مترشحه، زهناکان تراوه ها جمع مترشحه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرشد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع مرشد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجرده، اماتکان سیامکان جمع مجرده (مجرد) توضیح عقول و نفوس را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصودات
تصویر مرصودات
جمع مرصوده، زیگیدگان ماننیدگان جمع مرصوده (مرصود)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرصعه، گوهرنشان ها جمع مرصعه: ... و مرصعات الفاظ و معانی او را چون طوق وگوشوار از گوش و گردن انقیاد در آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبشره، مژده دادگان مژده یافتگان، جمع مبشره، مژده دهندگان، بادهای باران انگیز جمع مبشره، جمع مبشره: مژده دهنده ها، معجزات رسول ص پیش از نبوت مقابل معجزات بینات: مبشرات آنست (معجزاتی است) که پیش از ظهور خورشید رسالت او (پیامبر ص) ظاهر شده است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرسله، فرستادگان و: اسپان، باد ها، فرشتگان، جمع مرسله، فرستندگان جمع مرسله (مرسل)، فرشتگان، بادها، اسبان اسبها، جمع مرسله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزدار
تصویر مرزدار
کسی که مامور نگاهداری سرحدهای کشور است مامور سرحدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردودات
تصویر مردودات
جمع مردوده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبرده، سردکن ها، خنکی ها سردی ها جمع مبرده. سرد کننده ها، ادویه سرد که بمزاج سردی بخشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحدات
تصویر سرحدات
از ساخته های فارسی گویان مرزها جمع (غلط) سرحد سرحدها ثغور: (عمده ترین ارکان دولت و قاطبه امرا درگاه معلی و سرحدات ولایات ممالک محروسه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبددات
تصویر مبددات
جمع مبدده متفرقات پراکنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادات
تصویر مبادات
آشکار کردن، ظاهر کردن دشمنی، ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمردات
تصویر تمردات
جمع تمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشحات
تصویر ترشحات
جمع ترشح ترشحات معده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترصدات
تصویر ترصدات
جمع ترصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترددات
تصویر ترددات
کوشش و زحمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشادات
تصویر ارشادات
جمع ارشاد
فرهنگ لغت هوشیار
سرکردگی ارشد بودن رشیدتر و با کفایت تر بودن برتری و چیرگی داشتن، دارای درجه باتر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشدات
تصویر منشدات
جمع منشده (منشد)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مراده، آرزوها خواست ها جمع مراده، جمع مراد آرزوها مقصودها: و از شهاب الدین مسعود شنیدم... که هنوز اوهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرشحات
تصویر مرشحات
جمع مرشحه، جمع مرشحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردفات
تصویر مردفات
جمع مردفه (مردف)، جمع مردفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحدات
تصویر سرحدات
مرزها
فرهنگ واژه فارسی سره