جدول جو
جدول جو

معنی مرسم - جستجوی لغت در جدول جو

مرسم(مُ رَسْ سِ)
نعت فاعلی است از ترسیم. رجوع به ترسیم در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
مرسم(مِ سَ)
به معنی رسیم است که نوعی از رفتار شتر باشد و آن سریعتراز ’ذمیل’ است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرسم(مُ رَسْ سَ)
نعت مفعولی است از ترسیم. رجوع به ترسیم در ردیف خود شود، ثوب مرسم، جامۀ خطدار به خطوط ضعیف. (منتهی الارب). جامۀ بخطها. (مهذب الاسماء). جامۀ مخطط
لغت نامه دهخدا
مرسم
نام روستایی در ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مریم
تصویر مریم
(دخترانه)
نام مادر عیسی (ع)، گلی سفید و خوشبو و دارای عطر بادوام، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
قسمت کننده، بخش بخش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسل
تصویر مرسل
ارسال کننده، فرستنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسل
تصویر مرسل
فرستاده شده، فرستاده، پیغام آور، ساده، روان مثلاً نثر مرسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجسم
تصویر مجسم
چیزی که به صورت جسم در آمده و جسمیت پیدا کرده باشد، هر چیزی که دارای عرض و طول و عمق باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتسم
تصویر مرتسم
چیزی که بر آن نقش و رسم کشیده شده، نقش بسته شده، ویژگی فرمان اطاعت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقم
تصویر مرقم
هر آلتی که با آن بنویسند یا چیزی نقش کنند، قلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرام
تصویر مرام
مراد، مطلوب، مقصود، آرمان، هدف، مسلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برسم
تصویر برسم
شاخه های بریده شدۀ درخت انار، مورد، سرو و مانند آنکه موبدان زردشتی هنگام اجرای برخی مراسم مذهبی به دست می گیرند، برای مثال سر و تن بشوییم و برسم به دست / چنان چون بود مرد یزدان پرست (فردوسی - ۴/۳۱۱) . از جمله شرایط برسم به دست گرفتن پاکیزگی تن و لباس است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبسم
تصویر مبسم
دندان پیشین، کنایه از لب و دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرهم
تصویر مرهم
هر دارویی که روی زخم بگذارند
مرهم کافوری: ترکیبی از کافور، روغن زیتون و یک مرهم ساده که برای تسکین درد روی عضوی که درد می کند می مالند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مریم
تصویر مریم
گل مریم، نوعی گل سفید و خوش بو با بوتۀ پیازدار که پیازش را می کارند،
نوزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۸ آیه، کهیعص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
تقسیم شده، بخش بخش شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَسْ سَ مَ)
مؤنث مرسّم، نعت مفعولی از مصدر ترسیم. رجوع به مرسّم و ترسیم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَسْ سِ مَ)
مؤنث مرسم، نعت فاعلی از مصدر ترسیم. رجوع به مرسّم و ترسیم شود
لغت نامه دهخدا
سالوسی مرد مفریبی ظاهر پرستیدن، سالوسی کردن، ظاهر پرستی، سالوسی، جمع ترسمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسوم
تصویر مرسوم
فرمان، دستور، آئین، عادت و روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسه
تصویر مرسه
پارسی تازی گشته مرس رسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسی
تصویر مرسی
متشکرم، سپاسگزارم، ممنونم
فرهنگ لغت هوشیار
جسمیت حاصل نموده و تجسم حاصل کرده و متشکل شده و دارای جسد و پیکر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترسم
تصویر مترسم
نویسنده و رسم کننده و صاحب رسم
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی برسام گرفته (برسام برسام تازی گشته) کسی که سینه درد دارد مبتلا به بیماری برسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسم
تصویر مبسم
دندان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسن
تصویر مرسن
از ریشه پارسی رسنگاه بر گردن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
در آیین زردشتی شاخه های بریده درختی که هر یک از آنها را در زبان پهلوی (تاک) و (تای) گویند. در اوستای موجود سخنی نیست که دال براین باشد شاخه های مزبور را از چه درختی باید تهیه کرد. فقط در یسنای 25 بند 3 اشاره شده که برسم باید از جنس یعنی رستنیها و گیاهان باشد ولی در کتب متاء خران آمده است که برسم باید از درخت انار چیده شود. رسم برسم گرفتن در ایران بسیار قدیم است و منظور از برسم بدست گرفتن و دعا خواندن همان سپاس بجای آوردن نسبت به تنعم از نباتات است که مایه تغذیه انسان و چهار پا و وسیله جمال طبیعت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمرسم
تصویر قمرسم
ماه سم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برسم
تصویر برسم
فطیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مردم
تصویر مردم
خلق، ملت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرسی
تصویر مرسی
سپاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرسوم
تصویر مرسوم
به آیین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
آیین ها
فرهنگ واژه فارسی سره