جدول جو
جدول جو

معنی مرزی - جستجوی لغت در جدول جو

مرزی
(مَ)
منسوب به مرز. مربوط به مرز: سپاه مرزی. قرارداد مرزی، مسائل مرزی. رجوع به مرز به معنی سرحد بین دو مملکت شود
لغت نامه دهخدا
مرزی
مربوط به مرز، سرحدی، سرحدنشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرزی
حدودٌ
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به عربی
مرزی
Bordering, Territorial
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مرزی
frontière, territorial
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مرزی
גבול , טריטוריאלי
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به عبری
مرزی
angrenzend, territorial
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به آلمانی
مرزی
graniczny, terytorialny
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به لهستانی
مرزی
пограничный , территориальный
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به روسی
مرزی
прикордонний , територіальний
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مرزی
grens-, territoriaal
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به هلندی
مرزی
fronterizo, territorial
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مرزی
di confine, territoriale
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مرزی
सीमावर्ती , क्षेत्रीय
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به هندی
مرزی
边界的 , 领土的
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به چینی
مرزی
perbatasan, teritorial
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مرزی
sınırda, bölgesel
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مرزی
국경의 , 영토의
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به کره ای
مرزی
سرحدی , علاقائی
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به اردو
مرزی
সীমান্তবর্তী , আঞ্চলিক
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به بنگالی
مرزی
ติดกับชายแดน , พื้นที่
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به تایلندی
مرزی
fronteiriço, territorial
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مرزی
国境の , 領土の
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مرزی
mpaka, wa eneo
تصویری از مرزی
تصویر مرزی
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزی
تصویر برزی
(دخترانه)
جای بلند، سکو، کنایه از بلند قامت (نگارش کردی: بهرزی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مربی
تصویر مربی
تربیت کننده، پرورش دهنده، پرورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزو
تصویر مرزو
زمین کشاورزی با کناره های برآمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغزی
تصویر مرغزی
مروزی، از مردم مرو، مرغزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مروزی
تصویر مروزی
از مردم مرو، مرغزی
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
بانگ. (مهذب الاسماء). صوت یا الشدید الصوت. (از متن اللغه). آواز سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نیز رجوع به مرزج شود، چوب دوشاخه ای که بدان تاک رز را از زمین برگیرند. (ناظم الاطباء). رجوع به مرزح و مرزحه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درزی
تصویر درزی
پارسی تازی گشته درزی دوزنده دوزنده لباس خیاط
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ارز مربوط به ارز. یا معامت ارزی. معامله ها و خرید و فروشهایی که در کار اوراق و اسناد بها دار بانکی صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربی
تصویر مربی
پرورنده، پروراننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرسی
تصویر مرسی
سپاس
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع میان دو رود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی