- مرزبندی
تعیین کردن مرز، در کشاورزی ساختن و برآوردن کناره و حد در قطعه های زمین زراعتی
معنی مرزبندی - جستجوی لغت در جدول جو
- مرزبندی (مَ بَ)
حاشیه بندی در باغ و باغچه و مزرعه. کردوبندی.
- مرزبندی کردن، حاشیه های برآمده بر قطعات زمین مزروع برآوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کرت پندی. کرت بندی. تقسیم کردن زمین زراعتی به قطعات کوچک
- مرزبندی کردن، حاشیه های برآمده بر قطعات زمین مزروع برآوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کرت پندی. کرت بندی. تقسیم کردن زمین زراعتی به قطعات کوچک
- مرزبندی
تقسیم کردن زمین بقطعات
- مرزبندی ((~. بَ))
تقسیم کردن زمین کشاورزی به قطعات مختلف
- مرزبندی
حصار
- مرزبندی
مرزکشی، تعیین حدومرز
- مرزبندی
ترسيم الحدود
- مرزبندی
Demarcation
- مرزبندی
délimitation
- مرزبندی
demarcazione
- مرزبندی
demarcación
- مرزبندی
demarcação
- مرزبندی
Abgrenzung
- مرزبندی
demarkacja
- مرزبندی
демаркация
- مرزبندی
демаркація
- مرزبندی
afbakening
- مرزبندی
حدود بندی
- مرزبندی
सीमा निर्धारण
- مرزبندی
সীমান্ত নির্ধারণ
- مرزبندی
การกำหนดเขต
- مرزبندی
uwekaji mipaka
- مرزبندی
境界設定
- مرزبندی
划定
- مرزبندی
תיחום
- مرزبندی
sınırlandırma
- مرزبندی
penandaan batas
- مرزبندی
경계 설정
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مالکیت زمین، حکومت ناحیه و کشور، حکومت ناحیه سرحدی سر حد داری مرز داری
منسوب به کمر بند خط کمر بندی یک شهر. خطی مفروض که دو ریک شهر تعیین کنند
منسوب به کمربند، دارای حالتی چون کمربند، جاده ای که دور شهر کشیده می شود تا خودروها مجبور به گذشتن از داخل شهر نباشند
کرت بندی در شالی زار