- مرزام
- چوبدستی
معنی مرزام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غرش تندر، نالیدن اشتر
لایق، سزاوار، درخور
سراینده بد
پارسی تازی گشته مرزاب: ناودان، ناو کشتی دراز، ناودان کشتی آب ریز ناودان، کشتی دراز و بزرگ، ناودانی است که آب جمع شده در کشتی بوسیله آن بدریا جمع مرازیب
سنگ پران فلاخن
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، ارزانی، محقوق، صالح، سازوار، باب، مناسب، خورند، بابت، اندرخور، شایان، شایگان، خورا، فراخور، مستحقّ برای مثال مکن ای روی نکو، زشتی با عاشق خویش / کز نکورویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی - ۹۵)
درشت اندام: مرد
مراد، مطلوب، مقصود، آرمان، هدف، مسلک
کام کامه (مراد)، ارمان مراد خواهش مقصود: مهام آنجا از بر وفق مرام انجام دهد. یا مرام سیاسی. مسلک سیاسی