- مردوار
- مانند مردان مانند دلاوران
معنی مردوار - جستجوی لغت در جدول جو
- مردوار
- مردانه، دلیرانه، شجاعانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پهلوان وار، به روش پهلوانان مانند پهلوان
لاشۀ حیوان مرده که ذبح نشده باشد، پلید، کثیف، لاشه، لاش، لش
لاشه مرده، جسد حیوانی که ذبح نشده و مرده است و در شرع اسلام نجس است وخوردنش جایز نیست، لش، جیفه
یکی از گونه های درخت بید که آنرا سرخ بید گویند
اهالی
زیارت کردن
مانند پدر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یاری کننده درستکاران، نام پادشاهان معروف اشکانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
حلیم، متحمل، تاب آورنده، صابر، صبور، شکیبا، پر حوصله
شریک
آرزوداشتن، امید داشتن
آنچه که دوام بسیار دارد
داور سوم است که طرفین دعوی مشترکا او را تعیین کنند حکم مشترک
آنچه دوام بسیار داشته باشد
مدد کننده، کمک کننده، یار، یاور
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پردوش، پرند
خورندۀ درد، دردمند، فقیر، مستمند
چمنزار، سبزه زار، زمین سبز و خرم
گیاهی خاردار با برگ هایی شبیه برگ لوبیا
کسی که بسیار غذا بخورد، بسیار خوار، شکم پرست
کسی که درد شراب را بخورد، دردآشام، خورندۀ درد
شکیبا، صبور، صبر کننده، تاب آوردنده، تحمل کننده
کسی که مرغ های خانگی را نگه داری کند و پرورش دهد
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
پدرانه، ویژگی رفتار یا عملکردی مانند پدران، محبت آمیز
کسی که از طرف دو یا چند تن به داوری انتخاب شود، داور، حکم
مرزبان، نگهبان یا مامور مرز، سرحددار، حاکم قسمتی از کشور، در دورۀ ساسانیان، حاکم سرحدی، نگهبان