جسمی سرخ یا زرد رنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته می شود و برای ساختن مرهم به کار می رود، لیتارژ جوهر سرب، مرداهنگ، مرتک، سنگ مردار، اکسید دو پلمب
جسمی سرخ یا زرد رنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته می شود و برای ساختن مرهم به کار می رود، لیتارْژ جُوهَر سُرب، مُرداهَنگ، مُرتَک، سَنگِ مُردار، اُکسید دُو پُلُمب
مردارسنگ، جسمی سرخ یا زرد رنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته می شود و برای ساختن مرهم به کار می رود، اکسید دو پلمب، لیتارژ جوهر سرب، مرتک، سنگ مردار
مُردارسَنگ، جسمی سرخ یا زرد رنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته می شود و برای ساختن مرهم به کار می رود، اُکسید دُو پُلُمب، لیتارْژ جُوهَر سُرب، مُرتَک، سَنگِ مُردار
دستگاهی برای سنجش عمق دریاها که در کشتی کار گذاشته می شود و عمق دریا را از روی سرعت صوت (مدتی که صوت به کف دریا برسد و به دستگاه منعکس گردد) اندازه می گیرد
دستگاهی برای سنجش عمق دریاها که در کشتی کار گذاشته می شود و عمق دریا را از روی سرعت صوت (مدتی که صوت به کف دریا برسد و به دستگاه منعکس گردد) اندازه می گیرد
ابزاری با دو جسم دارای حرارت متضاد که برای مطالعۀ ویژگی های گرمایی اجسام کاربرد دارد، در پزشکی ابزاری شبیه دماسنج با درجه بندی خاص (حداکثر ۴۲ و حداقل ۳۴ درجه) برای اندازه گیری درجۀ حرارت بدن، درجه
ابزاری با دو جسمِ دارای حرارت متضاد که برای مطالعۀ ویژگی های گرمایی اجسام کاربرد دارد، در پزشکی ابزاری شبیه دماسنج با درجه بندی خاص (حداکثر ۴۲ و حداقل ۳۴ درجه) برای اندازه گیری درجۀ حرارت بدن، درجه
مردارسنج. مرداسنج. مرداسنگ. رجوع به مرداسنگ شود: جیفۀ دنیا ندارد پیش ما رنگی که لعل میشود مردارسنگ از دست استغنای ما. قبول (از آنندراج). - امثال: قیربن قیر زفت بن زفت مردارسنگ، تعبیری مثلی از مردی سخت لئیم و خسیس. ، قسمی خرما در جیرفت. (یادداشت مرحوم دهخدا)
مردارسنج. مرداسنج. مرداسنگ. رجوع به مرداسنگ شود: جیفۀ دنیا ندارد پیش ما رنگی که لعل میشود مردارسنگ از دست استغنای ما. قبول (از آنندراج). - امثال: قیربن قیر زفت بن زفت مردارسنگ، تعبیری مثلی از مردی سخت لئیم و خسیس. ، قسمی خرما در جیرفت. (یادداشت مرحوم دهخدا)
اسبابی است که برای اندازه گرفتن درجۀ هوا به کار میبرند. گرماسنج سانتیگراد به صد درجه تقسیم میشود. درجۀ صفرمطابقت دارد با آب در حالت یخ بندان و صد درجه که برابر است با آب جوشان. گرماسنج رئومور آلتی است که به 80 درجه تقسیم شده بین آب منجمد و حرارت بخار آب جوشان. و دیگر گرماسنج فارنهایت که به 180 درجه تقسیم میشود که بین 32 درجه است که مطابقت دارد با آب منجمد و 212 که مطابقت دارد با حرارت بخار آب جوشان
اسبابی است که برای اندازه گرفتن درجۀ هوا به کار میبرند. گرماسنج سانتیگراد به صد درجه تقسیم میشود. درجۀ صفرمطابقت دارد با آب در حالت یخ بندان و صد درجه که برابر است با آب جوشان. گرماسنج رئومور آلتی است که به 80 درجه تقسیم شده بین آب منجمد و حرارت بخار آب جوشان. و دیگر گرماسنج فارنهایت که به 180 درجه تقسیم میشود که بین 32 درجه است که مطابقت دارد با آب منجمد و 212 که مطابقت دارد با حرارت بخار آب جوشان
معرب دروازه گاه. چیزی که پیش کوهۀ زین از زیادت پهلوی زین است. (منتهی الارب). در تاج العروس درواسنج و در اقرب الموارد درواسبخ ضبط شده است. صاحب تاج العروس می نویسدصاحب تکمله آنرا بصورت درواسبج ضبط کرده است
معرب دروازه گاه. چیزی که پیش کوهۀ زین از زیادت پهلوی زین است. (منتهی الارب). در تاج العروس درواسنج و در اقرب الموارد درواسبخ ضبط شده است. صاحب تاج العروس می نویسدصاحب تکمله آنرا بصورت دَرْواسْبَج ضبط کرده است
ابن زیار مکنی به ابوالحجاج مؤسس سلسلۀ امیران زیاری (آل زیار) است که از 316 تا حدود 435 هجری قمری در ایران شمالی و مرکزی و جنوبی امارت داشته اند. وی از بزرگان دیلم و ابتدا از اتباع اسفارین شیرویه و سپهسالار او بود و اسفار به مصاحبت او بود که طبرستان را در 316 از داعی صغیر و ماکان کاکی گرفت و سپس از جانب اسفار مأمور گرفتن بیعت از سلار امیر خاندان آل مسافر در طارم شد اما چون از مظالم اسفار دلتنگ بود محرمانه با سلار ساخت و به یاری سران ناراضی دیگر بر اسفار بیرون آمد و او را که ابتدا به ری و طبس گریخته و سپس به الموت پناه جسته بود در طالقان دستگیر و مقتول ساخت و مرداویج سپس به دفع ما کان که نخست به خدمت وی آمده و بعد روی گردانده بود پرداخت و او را راند پس از آن مالک طبرستان و گرگان و دامغان وقسمت عمده عراق عجم گردید و در 319 متصرفاتش با ممالک سامانی از سویی و با نقاط تحت ادارۀ خلیفۀ عباسی از سوی دیگر مجاور شد و سران دیلمی به سبب بخشندگی وی از هر سو به خدمتش شتافتند و مرداویج همدان را نیز متصرف شد و لشکر مقتدر خلیفه را که به سرداری هارون بن غریب به دفع وی آمده بود به سختی گریزان ساخت و عازم فتح اصفهان شد خلیفه مظفر بن یاقوت را به حفاظت اصفهان فرستاد اما او قادر به حفظ آنجا نشد و مرداویج به آسانی به آن شهر دست یافت و بلافاصله از آنجا عازم فتح اهواز گردید و از این طریق نیز با عراق عرب همخاک شد. اما با خلیفه از در صلح در آمد. صلح با سامانیان و پذیرفتن پسران بویه به خدمت و بخشیدن لقب عمادالدوله به برادر بزرگتر یعنی علی و نیز فراخواندن برادر خود وشمگیر از گیلان از کشاورزی به ملکداری وکشمکشها که بعدها با علی بن بویه یافت و غیره نیز ازوقایع دیگر سلطنت مرداویج است. مرداویج تعلق خاصی به آداب ایرانی و مراسم و آیین زرتشتی داشت و از اعمال عرب و خلیفۀ عباسی سخت متنفر بود و بر آن می رفت که دولت از دست رفتۀ ساسانی را از نو زنده کند و بغداد را ویران و مداین و عمارات شاهنشاهی را تجدید کندو خاندان خلفا را براندازد و به همین سبب تاجی مرصعهمانند تاج نوشیروان بر سر می گذاشت و بر تختی زرین می نشست و در اقامۀ آداب قومی ایرانی سخت کوشا بود چنانکه در زمستان سال 323 در شب جشن سده (دهم بهمن ماه) به اصفهان از دو سوی زاینده رود هیزم فراوان گرد کرد وسایل چراغانی و آتش افروزی و سور و سرور فراهم ساخت تا شایستۀ چنان جشنی باستانی باشد. اما روز پیش از اقامۀ مراسم از آنها بازدید کرد و آنچه ترتیب دادند به سبب آنکه بر صحرا نهاده شده بود به نظرش حقیر و ناچیز آمد و بر متصدیان خشم گرفت و مصمم شد که سیاست کندشان. رؤسای لشکری بدان سبب بر جان خود ترسیدند و درصدد شورش برآمدند، اما ف تنه آنان را حسن بن محمد قمی وزیر که پدر ابن العمید است فرو نشاند. چهارروز بعد مرداویج بر غلامان ترک خود خشم گرفت و خواست که آنان را به دست لشکریان دیلم براندازد ترکان برای نجات جان خویش روزی که مرداویج به گرمابه رفته و از خشم محافظان را هم از پاسداری بازداشته بود بر سر او ریختند و او را کشتند و سرای و اثاث را غارت کردند و از بیم دیلمان گریختند. برای تفصیل بیشتر رجوع به تاریخ عمومی مرحوم عباس اقبال ص 128 تا 134 شود
ابن زیار مکنی به ابوالحجاج مؤسس سلسلۀ امیران زیاری (آل زیار) است که از 316 تا حدود 435 هجری قمری در ایران شمالی و مرکزی و جنوبی امارت داشته اند. وی از بزرگان دیلم و ابتدا از اتباع اسفارین شیرویه و سپهسالار او بود و اسفار به مصاحبت او بود که طبرستان را در 316 از داعی صغیر و ماکان کاکی گرفت و سپس از جانب اسفار مأمور گرفتن بیعت از سلار امیر خاندان آل مسافر در طارم شد اما چون از مظالم اسفار دلتنگ بود محرمانه با سلار ساخت و به یاری سران ناراضی دیگر بر اسفار بیرون آمد و او را که ابتدا به ری و طبس گریخته و سپس به الموت پناه جسته بود در طالقان دستگیر و مقتول ساخت و مرداویج سپس به دفع ما کان که نخست به خدمت وی آمده و بعد روی گردانده بود پرداخت و او را راند پس از آن مالک طبرستان و گرگان و دامغان وقسمت عمده عراق عجم گردید و در 319 متصرفاتش با ممالک سامانی از سویی و با نقاط تحت ادارۀ خلیفۀ عباسی از سوی دیگر مجاور شد و سران دیلمی به سبب بخشندگی وی از هر سو به خدمتش شتافتند و مرداویج همدان را نیز متصرف شد و لشکر مقتدر خلیفه را که به سرداری هارون بن غریب به دفع وی آمده بود به سختی گریزان ساخت و عازم فتح اصفهان شد خلیفه مظفر بن یاقوت را به حفاظت اصفهان فرستاد اما او قادر به حفظ آنجا نشد و مرداویج به آسانی به آن شهر دست یافت و بلافاصله از آنجا عازم فتح اهواز گردید و از این طریق نیز با عراق عرب همخاک شد. اما با خلیفه از در صلح در آمد. صلح با سامانیان و پذیرفتن پسران بویه به خدمت و بخشیدن لقب عمادالدوله به برادر بزرگتر یعنی علی و نیز فراخواندن برادر خود وشمگیر از گیلان از کشاورزی به ملکداری وکشمکشها که بعدها با علی بن بویه یافت و غیره نیز ازوقایع دیگر سلطنت مرداویج است. مرداویج تعلق خاصی به آداب ایرانی و مراسم و آیین زرتشتی داشت و از اعمال عرب و خلیفۀ عباسی سخت متنفر بود و بر آن می رفت که دولت از دست رفتۀ ساسانی را از نو زنده کند و بغداد را ویران و مداین و عمارات شاهنشاهی را تجدید کندو خاندان خلفا را براندازد و به همین سبب تاجی مرصعهمانند تاج نوشیروان بر سر می گذاشت و بر تختی زرین می نشست و در اقامۀ آداب قومی ایرانی سخت کوشا بود چنانکه در زمستان سال 323 در شب جشن سده (دهم بهمن ماه) به اصفهان از دو سوی زاینده رود هیزم فراوان گرد کرد وسایل چراغانی و آتش افروزی و سور و سرور فراهم ساخت تا شایستۀ چنان جشنی باستانی باشد. اما روز پیش از اقامۀ مراسم از آنها بازدید کرد و آنچه ترتیب دادند به سبب آنکه بر صحرا نهاده شده بود به نظرش حقیر و ناچیز آمد و بر متصدیان خشم گرفت و مصمم شد که سیاست کندشان. رؤسای لشکری بدان سبب بر جان خود ترسیدند و درصدد شورش برآمدند، اما ف تنه آنان را حسن بن محمد قمی وزیر که پدر ابن العمید است فرو نشاند. چهارروز بعد مرداویج بر غلامان ترک خود خشم گرفت و خواست که آنان را به دست لشکریان دیلم براندازد ترکان برای نجات جان خویش روزی که مرداویج به گرمابه رفته و از خشم محافظان را هم از پاسداری بازداشته بود بر سر او ریختند و او را کشتند و سرای و اثاث را غارت کردند و از بیم دیلمان گریختند. برای تفصیل بیشتر رجوع به تاریخ عمومی مرحوم عباس اقبال ص 128 تا 134 شود
مرداسنج. (دستور الاخوان) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (دزی ج 2 ص 580). مردارسنگ. (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). مردآهنگ. مرده سنگ. (رشیدی). مراسنگ. مرتک. (منتهی الارب) (دستور الاخوان) (رشیدی) (انجمن آرا) (نزهه القلوب). مرتج. (منتهی الارب) (رشیدی) (از قاموس) (انجمن آرا). جوهری باشد که از سرب سازند و در مرهم ها به کار برند. (برهان قاطع). ازرصاص و اسرب میگیرند و بر سه گونه است سرخ و سفید وذهبی و بهترینش اصفهانی بود. (نزهه القلوب). به پارسی مردار سنگ و به یونانی لیندر خورس خوانند و نیکوترین آن اصفهانی بود براق که به سرخی زند و طبیعت وی به سردی مایل بود، و از خواص وی آن است که چون در سرکه اندازند شیرین بود اگر در نوره بود بدن را سیاه کند و وی مادۀ مرهم ها بود و بوی بدن خوش کند خاصه بغل و کلف را زایل گرداند، اثر سیاهی و خون مرده و اثرآبله زایل کند، منع عرق بکند، و گوشت در ریشها برویاند. و مغسول وی چشم را جلا دهد، و خوردن وی نشاید ازبهر آنکه کشنده بود، بول ببندد و نفخ در شکم و جانبین پیدا کند و قبض زبان بکند و باشد که قولنج آورد وایلاوس و باشد که اطلاق بول و غایط بکند و خناق آورد، مداوای آن به قی کنند، بعد از آن به شراب و زنجبیل و مربا و اسفیداج. (از اختیارات بدیعی). مردارسنگ، مراسنگ، معرب آن مرداسنج = مرداهنگ: اکسید دو ظرفیتی سرب متبلور یا پروتو اکسید ازت به فرمول Pbo می باشد. اگر این اکسید دو ظرفیتی بی شکل باشد یعنی متبلور نباشد ماسیکو نام دارد، ولی پس از ذوب و سرد شدن متبلور می گردد و به نام لیتارژ یا مردارسنگ نامیده می گردد. مردارسنگ به صورت ورقه های کم ضخامت نارنجی یا زرد یا قرمز متبلور می گردد. مردارسنگ در نقاشی به عنوان یکی از خشک کننده های رنگ های روغنی مصرف می شود، و همچنین آن را در پزشکی جهت شستشو و ضدعفونی کردن وسایل پزشکی در ترکیب برخی صابونهای طبی مصرف می کنند، و نیز در برخی صنایع از جمله کوزه گری جهت تهیه لعاب روی کوزه ها مورد استعمال دارد ولی همیشه به سبب داشتن سرب در ترکیبش جزو مواد سمی است و حتی ظروفی که به وسیله مردارسنگ لعاب داده می شوند باز هم به کار بردن آنها جهت مواد غذائی و خوراکی خالی از خطر نیستند: زحل دلالت دارد بر مرداسنگ و ریماهن و زاگ. (التفهیم). و نیز رجوع به ترجمه صیدنه و تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ ضریر انطاکی ص 302 و المعرب جوالیقی ص 317 س 13 و الجماهر ص 33، 96، 259 و نزهه القلوب ص 206 و نشوءاللغه ص 91 و قانون ابن سینا چ تهران ص 114 شود
مرداسنج. (دستور الاخوان) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (دزی ج 2 ص 580). مردارسنگ. (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). مردآهنگ. مرده سنگ. (رشیدی). مراسنگ. مرتک. (منتهی الارب) (دستور الاخوان) (رشیدی) (انجمن آرا) (نزهه القلوب). مرتج. (منتهی الارب) (رشیدی) (از قاموس) (انجمن آرا). جوهری باشد که از سرب سازند و در مرهم ها به کار برند. (برهان قاطع). ازرصاص و اسرب میگیرند و بر سه گونه است سرخ و سفید وذهبی و بهترینش اصفهانی بود. (نزهه القلوب). به پارسی مردار سنگ و به یونانی لیندر خورس خوانند و نیکوترین آن اصفهانی بود براق که به سرخی زند و طبیعت وی به سردی مایل بود، و از خواص وی آن است که چون در سرکه اندازند شیرین بود اگر در نوره بود بدن را سیاه کند و وی مادۀ مرهم ها بود و بوی بدن خوش کند خاصه بغل و کلف را زایل گرداند، اثر سیاهی و خون مرده و اثرآبله زایل کند، منع عرق بکند، و گوشت در ریشها برویاند. و مغسول وی چشم را جلا دهد، و خوردن وی نشاید ازبهر آنکه کشنده بود، بول ببندد و نفخ در شکم و جانبین پیدا کند و قبض زبان بکند و باشد که قولنج آورد وایلاوس و باشد که اطلاق بول و غایط بکند و خناق آورد، مداوای آن به قی کنند، بعد از آن به شراب و زنجبیل و مربا و اسفیداج. (از اختیارات بدیعی). مردارسنگ، مراسنگ، معرب آن مرداسنج = مرداهنگ: اکسید دو ظرفیتی سرب متبلور یا پروتو اکسید ازت به فرمول Pbo می باشد. اگر این اکسید دو ظرفیتی بی شکل باشد یعنی متبلور نباشد ماسیکو نام دارد، ولی پس از ذوب و سرد شدن متبلور می گردد و به نام لیتارژ یا مردارسنگ نامیده می گردد. مردارسنگ به صورت ورقه های کم ضخامت نارنجی یا زرد یا قرمز متبلور می گردد. مردارسنگ در نقاشی به عنوان یکی از خشک کننده های رنگ های روغنی مصرف می شود، و همچنین آن را در پزشکی جهت شستشو و ضدعفونی کردن وسایل پزشکی در ترکیب برخی صابونهای طبی مصرف می کنند، و نیز در برخی صنایع از جمله کوزه گری جهت تهیه لعاب روی کوزه ها مورد استعمال دارد ولی همیشه به سبب داشتن سرب در ترکیبش جزو مواد سمی است و حتی ظروفی که به وسیله مردارسنگ لعاب داده می شوند باز هم به کار بردن آنها جهت مواد غذائی و خوراکی خالی از خطر نیستند: زحل دلالت دارد بر مرداسنگ و ریماهن و زاگ. (التفهیم). و نیز رجوع به ترجمه صیدنه و تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ ضریر انطاکی ص 302 و المعرب جوالیقی ص 317 س 13 و الجماهر ص 33، 96، 259 و نزهه القلوب ص 206 و نشوءاللغه ص 91 و قانون ابن سینا چ تهران ص 114 شود
لقب ابوبکر محمد بن مبارک بن محمد بن مبارک بن محمد بن مرداسنجه از مردم بغداد است و از ابوالخطاب نصر بن احمد بن بطرقاری سماع دارد و سمعانی گوید ازوسماع احادیث بسیار کردم و به سال 437 که او را ترک گفتم در بغداد زنده بود. (الانساب سمعانی ورق 521)
لقب ابوبکر محمد بن مبارک بن محمد بن مبارک بن محمد بن مرداسنجه از مردم بغداد است و از ابوالخطاب نصر بن احمد بن بطرقاری سماع دارد و سمعانی گوید ازوسماع احادیث بسیار کردم و به سال 437 که او را ترک گفتم در بغداد زنده بود. (الانساب سمعانی ورق 521)
اسبابی است که برای اندازه گرفتن درجه هوا بکار می برند، گرما سنج سانتیگراد به صد درجه تقسیم می شود، درجه صفر مطابقت دارد با آب در حالت یخبندان و صد درجه که برابر است با آب جوشان
اسبابی است که برای اندازه گرفتن درجه هوا بکار می برند، گرما سنج سانتیگراد به صد درجه تقسیم می شود، درجه صفر مطابقت دارد با آب در حالت یخبندان و صد درجه که برابر است با آب جوشان
منسوب و مربوط به مردان: حمام مردانه، دلیر شجاع: و اگر مردی را فرستد که دلیر بود و مردانه و آداب سواری نیک داند و مبارز بود سخت صواب باشد، مانند مردان، شجاعانه: ای باخته گوی هنر وساخته تدبیر ای تاخته شاهانه و مردانه ببغداد. (معزی)
منسوب و مربوط به مردان: حمام مردانه، دلیر شجاع: و اگر مردی را فرستد که دلیر بود و مردانه و آداب سواری نیک داند و مبارز بود سخت صواب باشد، مانند مردان، شجاعانه: ای باخته گوی هنر وساخته تدبیر ای تاخته شاهانه و مردانه ببغداد. (معزی)
اکسید - دو ظرفیتی سرب متبلور یا پرو تواکسید سرب میباشد - اگر این اکسید دو ظرفیتی بی شکل باشد - یعنی متبلور نباشد - ماسیکو نام دارد ولی پس از ذوب و سرد شدن متبلور میگردد وبنام لیتارژ یا مردار سنگ نامیده میگردد. مردار سنگ بصورت ورقه های کم ضخامت نارنجی یا زرد و یا قرمز متبلور میگردد. مردار سنگ در نقاشی بعنوان یکی از خشک کننده های رنگهای روغنی مصرف میشود و همچنین آنرا در پزشکی جهت شستشو و ضد عفونی و سایل پزشکی جهت شستشو و ضد عفونی وسایل پزشکی در ترکیب برخی صابونهای طبی مصرف میکنند و نیز در برخی صنایع از جمله کوزه گری جهت تهیه لعاب روی کوزه ها مورد استعمال دارد ولی همیشه بسبب داشتن سرب در ترکیبش جزو مواد سمی است و حتی ظروفی که بوسیله مردار سنگ لعاب داده میشوند باز هم بکار بردن آنهاجهت حفظ مواد غذایی و خوراکی خالی از خطر نیستند لیتارژ مردار سنج مردار سنج
اکسید - دو ظرفیتی سرب متبلور یا پرو تواکسید سرب میباشد - اگر این اکسید دو ظرفیتی بی شکل باشد - یعنی متبلور نباشد - ماسیکو نام دارد ولی پس از ذوب و سرد شدن متبلور میگردد وبنام لیتارژ یا مردار سنگ نامیده میگردد. مردار سنگ بصورت ورقه های کم ضخامت نارنجی یا زرد و یا قرمز متبلور میگردد. مردار سنگ در نقاشی بعنوان یکی از خشک کننده های رنگهای روغنی مصرف میشود و همچنین آنرا در پزشکی جهت شستشو و ضد عفونی و سایل پزشکی جهت شستشو و ضد عفونی وسایل پزشکی در ترکیب برخی صابونهای طبی مصرف میکنند و نیز در برخی صنایع از جمله کوزه گری جهت تهیه لعاب روی کوزه ها مورد استعمال دارد ولی همیشه بسبب داشتن سرب در ترکیبش جزو مواد سمی است و حتی ظروفی که بوسیله مردار سنگ لعاب داده میشوند باز هم بکار بردن آنهاجهت حفظ مواد غذایی و خوراکی خالی از خطر نیستند لیتارژ مردار سنج مردار سنج