جدول جو
جدول جو

معنی مردابی - جستجوی لغت در جدول جو

مردابی
(مُ)
منسوب به مرداب:تب های مردابی، پشه های مردابی. رجوع به مرداب شود
لغت نامه دهخدا
مردابی
منسوب به مرداب باتلاقی: زمینهای مردابی
تصویری از مردابی
تصویر مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
مردابی
باتلاقی، باطلاقی، منجلابی، مربوط به مرداب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ردیابی
تصویر ردیابی
دنبال کردن رد و اثر کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغابی
تصویر مرغابی
هر یک از پرندگان آبزی، با پاهای پرده دار و کوتاه، گردن دراز و نوک پهن، اردک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدابیر
تصویر مدابیر
مدبرها، بدبخت ها، بخت برگشته ها، جمع واژۀ مدبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فردایی
تصویر فردایی
ویژگی کسی که به فردا یا قیامت می اندیشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرداری
تصویر سرداری
سپهسالاری، فرماندهی سپاه، کنایه از ریاست ایل و طایفه
نوعی یقه، نوعی لباس مردانۀ بلند که پشت آن چین دار بود و روی لباس های دیگر می پوشیدند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متداعی
تصویر متداعی
ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد، در علم روانشناسی چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد، فراخواننده، داعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرداب
تصویر مرداب
تالاب، استخر، آبگیر عمیق، آب ایستاده و لجن زار، پیش رفتگی آب دریا در خشکی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ری ی)
منسوب است به مرداریه، طایفه ای که انتساب ایشان به عیسی ملقب به ابی مونس است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
برکه و آبگیر عمیق و پر عرض و طول. (جهانگیری). تالاب و استخر و آبگیر عمیق و پر عرض و طول. (برهان قاطع). غالباً در آب غیر روان استعمال می شودکه ایستاده است و حرکت نمیکند بخلاف آب رود که جنبش و رفتار دارد. (انجمن آرا). آب ایستادۀ غیر جاری و ناروان خلیج. (ناظم الاطباء). آب راکد و ساکنی که نه چون رودخانه جریان داشته باشد و نه چون دریا موج، و اغلب بر خلیج های بسیار کوچکی اطلاق می شود که از پیش رفتگی آب دریا در خشکی حاصل شده باشد و پناهگاه بی تموج و آرامی است برای قایق ها و کشتی های کوچک، مثل مرداب غازیان و مرداب انزلی، یا به آبگیر وسیعی اطلاق شود که از تجمع آب رودخانه حاصل شده است چون مرداب گاوخونی. پیش رفتگی کوچک دریا در خشکی. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
صفراوی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به صفرا.
- زردابی مزاج، صفراوی مزاج. تندمزاج. رجوع به زرداب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مرغ آبی. بط. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اسم فارسی اوزّ است. (مخزن الادویه) اوز. اوزه. وز. وزین. اردک. حصانه. (دهار). نوعی از طیور از راستۀ پرده داران از ردۀ کاریناتها، که بیشتر در آب رودخانه ها و استخرها بسر میبرد و گاهی در خانه های شمال ایران نگهداری می شود. در مازندران اقسام بسیار مرغابی وجود دارد از میان آنها مرغابی گوش دراز و مرغابی شانه بسر زمستان را در اطراف بحر خزر به سر میبرند این دو قسم حیوان بواسطۀ رنگ زیبای نقره ای خود امتیاز دارند. (جغرافیای کیهان) :
تو گفتی هر یکی ز ایشان یکی کشتی شدی زان پس
خله ش دوپای و بیلش دست و مرغابیش کشتیبان.
عسجدی.
در شود بی زخم و زجر و در شودبی ترس و بیم
همچو آذرشب به آتش همچو مرغابی بجوی.
منوچهری.
یا چنان زرد یکی جامۀ عتابی
پرز برخاسته زو چون سر مرغابی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 198).
تفکر کن در این معنی تو در شاهین و مرغابی
گریزان است این از آن و آن بر این ظفر دارد.
ناصرخسرو.
مرغابی بسیار سخت بزرگ و اسفید به تابستان آنجا رود و به زمستان به طبرستان آید. (مجمل التواریخ و القصص).
ای که من بازم و تو فرفوزی
من چو شاهینم و تو مرغابی.
معزی.
سبق برده زوهم فیلسوفان
چو مرغابی نترسد ز آب طوفان.
نظامی.
در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی
کشتی رود اکنون که سر جسر بریده است.
سعدی.
سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی
کمترین موج آسیا سنگ از کنارش در ربودی.
سعدی.
مرغابییم و عالم آب است جای ما
در مجلسی که باده نباشد سراب ماست.
صائب (از آنندراج).
دبه، آوندی است از آبگینه به شکل مرغابی. (از منتهی الارب). نحام، مرغابی سرخ. (منتهی الارب).
- مرغابی بچه، بچۀ مرغابی. جوجۀ مرغابی: مثال پادشاه زادگان مثال مرغابی بود، مرغابی بچه را شناه نباید آموخت. (قابوسنامه).
- مرغابی سرخاب، نوعی مرغابی سرخ رنگ:
مرغابی سرخاب که در خاک نشیند
گوید که خدائی و سزائی تو جهان را.
سنائی (دیوان ص 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
علی بن سلیمان بن احمد المرداوی دمشقی فقیه حنبلی. از علما است در مردا (نزدیک نابلس) متولد شد ودر بزرگسالی به دمشق منتقل گشت (817 تا 885 هجری قمری) و آنجا بمرد. کتاب الانصاف فی معرفهالراجح من الخلاف در چهار مجلد بزرگ. در فقه است که در مجلدی آن را مختصر کرده است و التنقیح المشبع فی التحریر احکام المقنع و تحریر المنقول فی اصول الفقه و شرح آن بنام التحبیر فی شرح التحریر، در دو مجلد. (الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زنی که در زی مردان درآید. (ناظم الاطباء). اما در مآخذ دیگر دیده نشده و شاهدی نیز برای آن یافته نشد
لغت نامه دهخدا
(مُ)
منسوب به مردار:
اگر از زندگی خود نکردی ذره ای حاصل
چه داری غم چو کردی جمع این دنیای مرداری.
عطار
لغت نامه دهخدا
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
پر آبی سیرابی آبداری، تازگی طراوت، شادی شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردیابی
تصویر ردیابی
چشپریابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردایی
تصویر فردایی
مربوط به فردا منسوب به فردا، بعدی آینده
فرهنگ لغت هوشیار
یگانه بی همال یگانه بی نظیر: اهل دنیا جملگان زندانیند انتظار مرگ دار فانیند جز مگر نادر یکی فردانیی تن بزندان جان او کیوانیی. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقی که در زمین سازند برای استفاده از خنکی آن و حفظ اغذیه و اشربه، محلی در زیر زمین که تابوت مرده را در آن مینهادند
فرهنگ لغت هوشیار
دشمن پیش آینده، دیوارشکسته، هما ویز، همچم، خواهان هم را خواننده، آنکه با دیگری دعوی و مرافعه دارد، معنیی که معنی دیگر را بخاطر آورد
فرهنگ لغت هوشیار
خاوندی منسوب به ارباب (درفارسی مفرد بحساب آید) آنچه وابسته و متعلق به ارباب باشد از آب و زمین و بذر و ابزار کشت و جز آن. یا امک اربابی. زمینهایی که ارباب خود را صاحب آنها میداند زمینهای عمده مالک زمینهایی که مالک بزرگ عهده دار امور آنست و کشاورزان برای ارباب در آن کار میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرداب
تصویر مرداب
برکه و آبگیر عمیق و پرعرض و طول
فرهنگ لغت هوشیار
اسم عام پرندگان آبی (دریایی)، نوعی از طیوراز راسته پرده دارانت از رده کاریناتها که بیشتر در آب رودخانه ها واستخرها بسر میبرد و گاهی در خانه های شمال ایران نگهداری میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغابی
تصویر مرغابی
((مَ))
تیره ای از پرندگان راسته غازسانان، پرنده مهاجر از همین تیره که گونه های متفاوت دارد، اردک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرداب
تصویر مرداب
((مُ))
تالاب، آبگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
طراوت
فرهنگ واژه فارسی سره
باطلاق، باتلاق، تالاب، گنداب، منجلاب
متضاد: چشمه سار، کویر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بط، اردک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن مرداب در خواب، نشانه آن است که به علت استفاده نادرست از هوش و استعداد خود به سردرگمی و تردید دچار خواهید شد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
اگر بیند مرغان آبی داشت، دلیل مال است و به کام دل برسد. اگر بیند مرغ ابی را بگرفت، دلیل بزرگی بود و پر و استخوان او را در خواب دیدن همین است. جابر مغربی
دیدن مرغ آبی غم واندوه باشد - یوسف نبی (ع)
خواب مرغابی: ناکامی برای مخالفان و رقیبانتان
مرغابیهای وحشی به شما حمله می کنند: گرفتاریهای بزرگ در کارها
مرغابیها در حال پرواز: ازدواج – و یک زندگی خوش
شکارمرغابی: موفقیت بزرگ
یک مرغابی را می کشید: در سفری که می کنید مصیبت بزرگی در انتظار شماست.
گوشت مرغابی می خورید: پول و احترام
مرغابی می گیرید: شانس و موفقیت
یک مرغابی مرده: دوستانتان را فراموش نکنید
مرغابیها در حال شنا: خطر بزرگی شما را تهدید می کند.
دیگران گوشت مرغابی می خورند: شادی بزرگ - کتاب سرزمین رویاها
مرغ آبی در خواب دیدن خبری است غم انگیز که کانون خبر در دوردست قراردارد. اگر ببینیم یک مرغ آبی بر بام خانه نشسته خبری به ما می رسد که می تواند از یک مسافر باشد. مرغ آبی سفید خبری است خوش و مرغ آبی سیاه خبری است نامطلوب و بد. اما مرغابی نعمت است و روزی. اگر ببینیم مرغابی در خانه داریم مالی به ما می رسد. اگر ببینیم مرغابی از خانه ما پرواز کرد و رفت زیان می کنیم و مالی را از دست می دهیم. اگر ببینیم مرغابیان در آسمان یا روی زمین صدا می کنند حادثه ای اتفاق می افتد برای ساکنان جائی که مرغابیان دیده می شوند که بهتر است در خانه بیننده خواب نباشد. اگر دیدید با مرغابی حرف می زنید از زنی ثروتمند سود می برید. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ اگر خواب ببینید مرغابی های وحشی بر رودخانه ای آرام نشسته اند، علامت آن است که از راه دریا به مسافرتی خواهید رفت.
۲ـ اگر مرغابیهای سفید را در خواب کنار مزرعه ای ببینید، علامت آن است که محصول خوبی خواهید داشت.
۳ـ اگر خواب ببینید مرغابی شکار می کنید، نشانه آن است که برای اجرای نقشه ای شغل خود را تغییر می دهید.
۴ـ اگر خواب ببینید مرغابیها هدف تیر قرار گرفته اند، نشانه آن است که دشمنان در امور خصوصی شما دخالت می کنند. ۵ـ اگر در خواب مرغابیها را در حال پرواز ببینید، نشانه آن است که ازدواج خواهید کرد و صاحب فرزندانی خواهید شد و همچنین خانه ای جدید خواهید خرید .
دیدن مرغ آبی در خواب بر چهاروجه است. اول:مال. دوم: بزرگی. سوم: ریاست. چهارم: فرمانروائی یافتن. مرغابى سفید در خواب، مال یا زن ثروتمند است. مرغابى سیاه در خواب، کنیز و خدمتکاراست. اگر ببیند مرغابى را کشت و از گوشت آن خورد، اموال زن به او ارث مى رسد و اوخرج مى کند.
اگر بیند مرغ با او سخن گفت، دلیل که کارش بلند شود. اگر بیند مرغ پاره ای گوشت از اندام او در ربود، دلیل که مال از وی به زور بستاند .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
میرآبی کردن، آبداری کردن، سود، حق الزحمه میراب در عمل
فرهنگ گویش مازندرانی
مردار، مردنی
فرهنگ گویش مازندرانی