مؤنث مجری. رجوع به مجری شود. - قوه مجریه، یکی از سه قوه در حکومت عامه که بر طبق قوانین کار راند. مقابل قوه مقننه و قوه قضائیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قوه ای که حکومت و ادارۀ امور کشور را به عهده دارد. جز قانون گذاری و دادرسی باقی شؤن مربوطبه ادارۀ کشور ناشی از قوه مجریه است. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)
مؤنث مُجری. رجوع به مجری شود. - قوه مجریه، یکی از سه قوه در حکومت عامه که بر طبق قوانین کار راند. مقابل قوه مقننه و قوه قضائیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قوه ای که حکومت و ادارۀ امور کشور را به عهده دارد. جز قانون گذاری و دادرسی باقی شؤن مربوطبه ادارۀ کشور ناشی از قوه مجریه است. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)
نوعی جامۀ پشمین فراخ با آستینهای گشادۀ بسیار دراز که از سرانگشتان درمیگذشته و منتهاالیه یعنی دهانۀ آستینها بسته بوده است. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فرجی شود
نوعی جامۀ پشمین فراخ با آستینهای گشادۀ بسیار دراز که از سرانگشتان درمیگذشته و منتهاالیه یعنی دهانۀ آستینها بسته بوده است. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فرجی شود
شهری است از اعمال قرمونه در اندلس. (از معجم البلدان). شهری به جنوب شرقی اسپانیا. (رحلۀ ابن جبیر). شهری است بر کرانۀ خلیج دریای روم (به اندلس) جائی با نعمت. (حدود العالم). شهری است در جنوب اسپانیا با 257 هزار تن سکنه. مرابطون در سال 1078 میلادی وموحدون به سال 1172 میلادی آن را اشغال کردند و به سال 1266 میلادی به دست اسپانیا افتاد و آن از مراکز صنعتی است. نام ناحیتی به مشرق اندلس و نام شهری بدانجا دارای صد و پنجاه و هشت هزار سکنه و محصول آن پرتقال و لیمو و پیله است. (یادداشت مرحوم دهخدا). منسوب به آن مرسی باشد. (از الانساب سمعانی). مورسی. مورثیا
شهری است از اعمال قرمونه در اندلس. (از معجم البلدان). شهری به جنوب شرقی اسپانیا. (رحلۀ ابن جبیر). شهری است بر کرانۀ خلیج دریای روم (به اندلس) جائی با نعمت. (حدود العالم). شهری است در جنوب اسپانیا با 257 هزار تن سکنه. مرابطون در سال 1078 میلادی وموحدون به سال 1172 میلادی آن را اشغال کردند و به سال 1266 میلادی به دست اسپانیا افتاد و آن از مراکز صنعتی است. نام ناحیتی به مشرق اندلس و نام شهری بدانجا دارای صد و پنجاه و هشت هزار سکنه و محصول آن پرتقال و لیمو و پیله است. (یادداشت مرحوم دهخدا). منسوب به آن مُرسی باشد. (از الانساب سمعانی). مورسی. مورثیا
مرضیه. تأنیث مرضی. پسندیده. مورد رضایت. مطبوع. خشنود. رجوع به مرضی و رضا و رضوان شود: یاأیتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. (قرآن 28/89 و 29). آنچنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست... (کلیله و دمنه). - مرضیهالسجایا، دارای خویهای پسندیده. خوشخوی. پسندیده خوی: دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری مرضیهالسجایا محمودهالخصائل. حافظ
مرضیه. تأنیث مرضی. پسندیده. مورد رضایت. مطبوع. خشنود. رجوع به مرضی و رضا و رضوان شود: یاأیتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. (قرآن 28/89 و 29). آنچنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست... (کلیله و دمنه). - مرضیهالسجایا، دارای خویهای پسندیده. خوشخوی. پسندیده خوی: دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری مرضیهالسجایا محمودهالخصائل. حافظ
مرعیه. تأنیث مرعی ّ که نعت مفعولی است از مصدر رعی و رعایه. رجوع به مرعی و رعی و رعایه شود، قابل توجه و قابل پاس داشتن. (ناظم الاطباء). - مصالح مرعیه، کارهای قابل توجه. (ناظم الاطباء)
مرعیه. تأنیث مَرعی ّ که نعت مفعولی است از مصدر رعی و رعایه. رجوع به مرعی و رعی و رعایه شود، قابل توجه و قابل پاس داشتن. (ناظم الاطباء). - مصالح مرعیه، کارهای قابل توجه. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن، در 6هزارگزی غرب صومعه سرا برسر راه صومعه سرا به گوراب زرمخ. در جلگه واقع و دارای 137 تن سکنه است. آبش از رود ماسوله و استخر. محصولش برنج، توتون، سیگار، ابریشم و شغل مردمش کرایه کشی و زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن، در 6هزارگزی غرب صومعه سرا برسر راه صومعه سرا به گوراب زرمخ. در جلگه واقع و دارای 137 تن سکنه است. آبش از رود ماسوله و استخر. محصولش برنج، توتون، سیگار، ابریشم و شغل مردمش کرایه کشی و زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
امید داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) : و در ترجیۀ این امنیت و تعلیل به ادراک این منیت روزگارمی گذاشتم. (سندبادنامه ص 20) ، کسی را امید افکندن. (تاج المصادر بیهقی). کسی را امید دادن. (زوزنی) (از المنجد). امیدوار گردانیدن. (دهار).
امید داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) : و در ترجیۀ این اُمنیت و تعلیل به ادراک این مُنْیَت روزگارمی گذاشتم. (سندبادنامه ص 20) ، کسی را امید افکندن. (تاج المصادر بیهقی). کسی را امید دادن. (زوزنی) (از المنجد). امیدوار گردانیدن. (دهار).
تأنیث مرخی. رجوع به مرخی شود، داروهای سست و نرم کننده: دیگر داروها که سست و نرم کننده است که طبیبان الادویه المرخیه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به مرخی و مرخّی شود
تأنیث مرخی. رجوع به مُرخی شود، داروهای سست و نرم کننده: دیگر داروها که سست و نرم کننده است که طبیبان الادویه المرخیه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به مُرخی و مرخّی شود
نام گروهی که باور داشتند کیفر دادن گناهکاران در این جهان نارواست و این کیفر در رستخیز داده می شود آنان این چمراس را گواه میظوردند: و آخرون مرجئون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم و الله علیم حکیم
نام گروهی که باور داشتند کیفر دادن گناهکاران در این جهان نارواست و این کیفر در رستخیز داده می شود آنان این چمراس را گواه میظوردند: و آخرون مرجئون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم و الله علیم حکیم