شعر و خطبۀ بدیهه گفته شده. (غیاث اللغات). کلامی که بدون تفکر و تأمل گفته شود اعم از شعر یا نثر. (از فرهنگ فارسی معین). گفته شده بطور بدیهه. (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است از ارتجال. رجوع به ارتجال شود، مقتضب. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ارتجال شود، لفظی که از معنی به معنی دیگر بی مناسبت نقل کرده شده با وجود لحاظ معنی اول. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، مرتجل در رأی، منفرد در آن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ارتجال شود
شعر و خطبۀ بدیهه گفته شده. (غیاث اللغات). کلامی که بدون تفکر و تأمل گفته شود اعم از شعر یا نثر. (از فرهنگ فارسی معین). گفته شده بطور بدیهه. (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است از ارتجال. رجوع به ارتجال شود، مقتضب. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ارتجال شود، لفظی که از معنی به معنی دیگر بی مناسبت نقل کرده شده با وجود لحاظ معنی اول. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، مرتجل در رأی، منفرد در آن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ارتجال شود
کسی که به پاره ای از ملخ برسد پس بریان کند از آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گردآورندۀ ملخ بسیار برای بریان کردن. (ناظم الاطباء). که جمع کند پاره ای از ملخ ها و بریان کند آنها را. (از اقرب الموارد). رجوع به ارتجال شود، بدیهه گویندۀ سخن و شعر و خطبه. (از ناظم الاطباء). آن که ارتجالا و فی البدیهه و تأمل و تهیه سخن گوید. نعت فاعلی است از ارتجال رجوع به ارتجال شود، آن که می گیرد پای کسی را. (ناظم الاطباء) رجوع به ارتجال شود، آن که بگیرد زند را به هر دو دست و هر دو پای. (منتهی الارب). رجوع به ارتجال شود
کسی که به پاره ای از ملخ برسد پس بریان کند از آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گردآورندۀ ملخ بسیار برای بریان کردن. (ناظم الاطباء). که جمع کند پاره ای از ملخ ها و بریان کند آنها را. (از اقرب الموارد). رجوع به ارتجال شود، بدیهه گویندۀ سخن و شعر و خطبه. (از ناظم الاطباء). آن که ارتجالا و فی البدیهه و تأمل و تهیه سخن گوید. نعت فاعلی است از ارتجال رجوع به ارتجال شود، آن که می گیرد پای کسی را. (ناظم الاطباء) رجوع به ارتجال شود، آن که بگیرد زند را به هر دو دست و هر دو پای. (منتهی الارب). رجوع به ارتجال شود
بازگردنده. بازگشت کننده. (فرهنگ فارسی معین). نعت فاعلی است از ارتجاع. رجوع به ارتجاع در تمام معانی آن شود، آن که طرفدار آداب و سنن قدیمی است، مقابل متجدد. (فرهنگ فارسی معین). نامی است که در نیم قرن اخیر طرفداران انقلاب و تحولات شدید و سریع اجتماعی به محافظه کاران مخالف خویش داده اند، یعنی کسی که مایل به رجوع و بازگشت به قرون وسطی و طرفدار نظامات اجتماعی آن دوران است. مقابل متجدد و روشنفکر
بازگردنده. بازگشت کننده. (فرهنگ فارسی معین). نعت فاعلی است از ارتجاع. رجوع به ارتجاع در تمام معانی آن شود، آن که طرفدار آداب و سنن قدیمی است، مقابل متجدد. (فرهنگ فارسی معین). نامی است که در نیم قرن اخیر طرفداران انقلاب و تحولات شدید و سریع اجتماعی به محافظه کاران مخالف خویش داده اند، یعنی کسی که مایل به رجوع و بازگشت به قرون وسطی و طرفدار نظامات اجتماعی آن دوران است. مقابل متجدد و روشنفکر
گرداینده. مایل گردنده. (آنندراج). مایل شده. میل کرده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتجاح به معنی مایل گردیدن. رجوع به ارتجاح شود، متحرک به بالا و پائین و بسرعت و بدون اختیار در حین جنباندن. شتر که در رفتن بجنبد و بالا و پائین پرد. نعت است از ارتجاح. رجوع به ارتجاح شود، جنبانندۀ سرین. (ناظم الاطباء). که سرین هایش از سنگینی بجنبد و بالا و پائین پرد. رجوع به ارتجاح شود
گرداینده. مایل گردنده. (آنندراج). مایل شده. میل کرده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ارتجاح به معنی مایل گردیدن. رجوع به ارتجاح شود، متحرک به بالا و پائین و بسرعت و بدون اختیار در حین جنباندن. شتر که در رفتن بجنبد و بالا و پائین پرد. نعت است از ارتجاح. رجوع به ارتجاح شود، جنبانندۀ سرین. (ناظم الاطباء). که سرین هایش از سنگینی بجنبد و بالا و پائین پرد. رجوع به ارتجاح شود
ارجوزه خوان. (منتهی الارب). ارجوزه گوی. که ارجوزه خواند. که قصیده در بحر رجز خواند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از ارتجاز. رجوع به ارتجازشود، تندر آوازه کننده. (آنندراج). رعدکه بغرد. نعت است از ارتجاز. رجوع به ارتجاز شود
ارجوزه خوان. (منتهی الارب). ارجوزه گوی. که ارجوزه خواند. که قصیده در بحر رجز خواند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از ارتجاز. رجوع به ارتجازشود، تندر آوازه کننده. (آنندراج). رعدکه بغرد. نعت است از ارتجاز. رجوع به ارتجاز شود
درست کرده شده. (غیاث اللغات). ترتیب داده شده. منظم. تأنیث مرتب است. رجوع به مرتّب شود، درجه به درجه داشته شده. (غیاث اللغات). تأنیث مرتب است. رجوع به مرتّب شود
درست کرده شده. (غیاث اللغات). ترتیب داده شده. منظم. تأنیث مرتب است. رجوع به مرتّب شود، درجه به درجه داشته شده. (غیاث اللغات). تأنیث مرتب است. رجوع به مرتّب شود
امیدگاه. جای امید. (یادداشت مرحوم دهخدا). آن که امید بدو دارند. مایۀ امید: همت عالی توان ای مرتجی می کشد این را خدا داند کجا. مولوی. گفت ای پشت و پناه هر نبیل مرتجی و غوث ابناء سبیل. مولوی
امیدگاه. جای امید. (یادداشت مرحوم دهخدا). آن که امید بدو دارند. مایۀ امید: همت عالی توان ای مرتجی می کشد این را خدا داند کجا. مولوی. گفت ای پشت و پناه هر نبیل مرتجی و غوث ابناء سبیل. مولوی
منتجه در فارسی مونث منتج: بر آیند، چوز که جای برون آمدن بچه یا زه است مونث منتج: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ) (چهارمقاله. 42)
منتجه در فارسی مونث منتج: بر آیند، چوز که جای برون آمدن بچه یا زه است مونث منتج: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ) (چهارمقاله. 42)