جدول جو
جدول جو

معنی مرتباء - جستجوی لغت در جدول جو

مرتباء
(مُ تَ بَءْ)
جای دیده بان. (منتهی الارب) (صراح)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرتبان
تصویر مرتبان
نوعی ظرف چینی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تَ)
نام جزیره ای است از جزایر هندوستان و در آنجا ظروف چینی سازند و مربیات در آن کنند و به اطراف برند و به اسم معروف است. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پایۀ نردبان. (منتهی الارب). رجوع به مرباء شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرقاه. (اقرب الموارد) (متن اللغه). نردبان. نردبام. رجوع به مرباء شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شتر مادۀ ثابت در سیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس). ناقۀ راست رونده در سیر خود. (از اقرب الموارد) ، آنکه همه شب رود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ)
پیاپی. پی در پی. به ترتیب. متوالیاً، با نظم و ترتیب. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَتْ تَ)
پرورده ها چون بنفشه و زنجبیل و آمله و جز آن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ)
ظرفی که از چینی اعلا سازندو از آن زهر نمی تواند بگذرد و هر آوند و سبو مانندی که از چینی ساخته شده باشد. (ناظم الاطباء). شیشه ای چون استوانه و دهانه کمی تنگ تر از شکم. قسمی شیشه دهان گشاده که قنادان در آن خرده نبات کنند. شیشه نگاه داشتن ترشی جات را. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : با تمامی چینی آلات از لنگری های بزرگ فغفوری و مرتبانها و بادیه ها. (عالم آرا، فرهنگ فارسی معین).
دندان اگر ز دوره او ارده می خورد
فوقی نبات می خورد از مرتبان تو.
فوقی (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَءْ)
جای دیده بان. محل مرتفعی که بر آن چیزی را نگرند. (ناظم الاطباء). محل مراقبت و دیده بانی. مرباءه. مرباء. مرتباء. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت مفعولی از استباءه. رجوع به استباءه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَءْ)
جای پنهانی و نهفتگی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مختبی ٔ و اختباء شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دیده بانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَءْ)
نعت مفعولی از مصدر استباء. خمر که برای نوشیدن خریده باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به استباء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتباس
تصویر ارتباس
گوشت نو آوردن، خوشه پری پرشدن خوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتداء
تصویر ارتداء
چادر بر خویشتن افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتزاء
تصویر ارتزاء
پشیمانی، نجنبیدن بر جای ایستادن، به آماج خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتظاء
تصویر ارتظاء
پسندیدن، خشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتغاء
تصویر ارتغاء
سر شیر خوردن سر شیر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتواء
تصویر ارتواء
سیراب شدن، تاب برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهاء
تصویر ارتهاء
آمیخته شدن، خوراک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباب
تصویر ارتباب
پروردن کودک را تا بلوغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباح
تصویر ارتباح
بهره ستانی (در بازرگانی) بهره خوری سود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباع
تصویر ارتباع
بهاران بودن جائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
ربط، بستن، بربستن
فرهنگ لغت هوشیار
امید بستن امیدواری امید کردن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری امید رجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباء
تصویر اختباء
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباء
تصویر ارتباء
دیدبانی، چشم داشت
فرهنگ لغت هوشیار
ظرف و کوزه گلی لعاب دار یا چینی دهن گشاد: ... با تمامی چینی آلات از لنگریهای بزرگ فغفوری و مرتبانها و بادیه ها ودیگر ظروف نفیسه غوری و فغفوری که در چینی خانه موجود بود وقف ژستانه متبرکه صفیه صفویه... فرموده
فرهنگ لغت هوشیار
پی در پی، به ترتیب، پیاپی پشت هم به سامان ونار دیک با ترتیب و نظم، پی در پی پشت سرهم، مرتبا نامه های او بمن میرسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتباً
تصویر مرتباً
((مُ رّ تَّ بَ نْ))
با ترتیب و نظم، پی در پی، پشت سر هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتباً
تصویر مرتباً
پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
پیوستگی، پیوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتقاء
تصویر ارتقاء
بالا بردن
فرهنگ واژه فارسی سره